معتادان گمنام منطقه یک ایران 

یک زن خسته … عضوی سازنده

یک زن خسته

یک زن خسته … عضوی سازنده

سال ها بـود که سنگینی دردی ناشی از مصرف مواد مخدر را در قلبم احساس می کردم.به شدت با اعتیاد به مشکل برخورده بـودم و هیچ راهی بـرای مصرف موفقیت آمیز پیدا نمی کردم.

احساس ناامنی مزمنی همه ی درونم را پر کرده بـود و دیگر نمی توانستم حتی بـه آینه نگاه کنم چرا که نگاهم بـه زنی ناامید و خسته می افتاد هــر چقــدر احســاس گنــاه در مــن بیشــر میشــد مصرفــم زیادتــر مــی شــد.

بــه جایــی رســیده بــودم کــه دنیــا بــدون مـصرف مـواد مخـدر برایـم وحشـتناک بـود. خسـته و تکیـده در انـزوای خویـش فـرو رفتـه بـودم، انـگار هیـچ درمانـی برایـم وجـود نداشـت.

بـه روانپزشــک مراجعــه کــردم امــا بــا مــصرف داروهــا حــالم بدتــر میشــد. خواســتم مــکان زندگــیم را تغییــر دهــم امــا بــاز هــم موفــق نشــدم انـگار هیـچ چیـز نـمی توانسـت وسوسـه و میـل شـدید مـصرف را از مـن بگیـرد.

وقتـی پیـام برنامـه بـه مـن رسـید کـه مسـتاصل بـودم و عاجـز. وارد اولیـن جلسـه کـه شـدم حـس خوبـی دریافـت کـردم، نـگاه مهربـان دوسـتان همـدردم توجـه و عشـقی را بـه مـن داد کـه سـالها نداشـتنش را در درونـم حـس کـرده بـودم.

بــا کارکــرد قــدم هــا بخصــوص قدم اول وسوســه و میــل مـصـرف از مـن گرفتـه شـد و هـر وقـت بـا احسـاس تلخـی روبـه رو مـی شـدم بـه جلســات مــی رفتــم. پذیــرش بیــماری اعتیــاد بــه مــن در همــوار شــدن مســیر بهبــودی خیلــی کمــک کــرد. هــر زمــان حــالم بــد مــی شــد و زندگـی ام طوفانـی، حـس مـی کـردم نیرویـی دسـتانم را گرفتـه و مـرا از آن مسـیر سـخت عبـور مـی دهـد.

رفتـه رفتـه بـا نیـروی برتـرم مانـوس شـدم. بعدهـا فهمیـدم کـه در گذشـته رابطـه خوبـی بـا خـودم نداشـته ام و دایـما در حـال فـرار و سرکـوب احساسـاتم بـوده ام ایـن آگاهـی شـدت درد را در مـن کـم مـی کـرد و بـا خـود عهـد بسـتم تـا جایـی کـه مـی توانـم بـا عشـق خدمـت کنـم شــاید اندکـی جـبران ایـن همــه محبـت و لطفـی کـه خـدا بـه مـن داده بشـود.

رفتـه رفتـه ارتباطـم بـا جامعـه بهـتر شـد. تبدیـل بـه عضـوی سـازنده شـدم، بـه سلـامتی رسـیدم و اصـول نهفتـه در قـدم هـا در روح و جـان مـن تبلـور کـرد. حس امنیت و آرامش را در کنــار همدردانــم تجربــه کــردم و تــا بــه امـروز بـه هـر آنچـه کـه مـی خواسـتم رسـیدم.

ارتباطـم بـا خداونـد هـر روز عمیــق تــر از روز قبــل شــد، برنامــه مــرا از ناامیــدی بــه اشــتیاق و زندگــی دوبــاره وصــل کــرد، مــن بــا آوردن نــام خداونــد نیــز احســاس آرامــش مــی کنــم امیــدوارم تمام همدرانــم روزی همیــن احســاس را تجربــه کننــد…

معتاد گمنام

درباره نویسنده

مطالب مرتبط

4 نظر

  1. مسئول نشریات وعده

    دیگر در زندان خود ساخته خود اسیر نیستیم. آزادیم تا کند و کاو کنیم و ببینیم در چه کارهایی استعداد داریم. ما آزادیم تا هر جا می خواهیم حضور پیدا کنیم، هر چه می خواهیم خلق کنیم، به هر چه می خواهیم اهمیت دهیم و آن را در میان بگذاریم، به خودمان هدیه دهیم، ریسک کنیم، آسیب پذیر باشیم یا بر روی پای خود بایستیم. باورهای خود را شناسایی می کنیم و به آن ها عمل می نماییم. تصمیمات خود را بر اساس ارزش هایمان می گیریم. از ترس های خود عبور می کنیم و بر روی معجزاتی که ما را احاطه کرده، چشم می گشاییم. ما آزادیم تا هر کس که می خواهیم باشیم و انتخاب کنیم که چگونه زندگی کنیم.

    پاسخ
  2. مسئول نشریات وعده

    نشریات به ما می گویند که ما ” تبدیل به اعضای قابل قبول ، مسئول و سازنده اجتماع خواهیم شد.” اما در همان حال هشدار می دهند که :” ما نباید پذیرش اجتماعی را با بهبودی برابر بدانیم.” هر دو گفته حقیقت هستند، اما معنای یکسان و منحصر به فرد ندارند. هر یک از ما تعریف خاص خود از عضو سازنده اجتماع داریم.
    ( پاک زیستن ص ۲۰۳)

    پاسخ

نظر بدهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *