ماجراهایــــــــــــــــــ
یوهپـــــــــــــــــــــــــ
یوهپ در دوران بیماری : چند وقتي حال خوبي نداشتم، بعد از فوت پدرم و تموم شدن مراسم، بيشتر فهميدم كه اوضاعم خوب نيســت، عدم رضايت، فيزيك خراب، خواب هاي افراطي،خب ربطش ميدادم به ســوگواري و جريان طبيعيِ از دست دادن و… هرچي بيشتر پيش ميرفتم احساسات بدتري رو تجربه مي كردم.
به جلسه رفتم بيشتر با راهنمام در تماس بودم، قدم هامو مرتب كار مي كردم و البته از درد معده به شدت رنج مي بردم اما همچنان دلم آشوب بود اندوه غير طبيعــي توي وجودم بود، احســاس مي كردم انرژي لازم رو توي بهبوديم ندارم. تطبيق خودم با دنيا راحت نبــود، و اين ربطي به بيماري اعتيادم نداشــت، نميتونستم بفهمم چي ميتونه اينقدر فيزيك منو به هــم بريزه چون توي آزمايش هام اثري از علايــم فيزيكي جهت تاييد بيماري معده نداشتم.
احساسات ضد و نقيضي داشتم
مدام به راهنمام ميگفتم چرا حال من خوب نيست؟ چرا نميتونم مثل يه آدم طبيعي زندگي كنم؟چرا مثل زمان هاي مصرفم دچار توهم شنيداري شدم، به همه چيز شك ميكنم و بخاطر اين موضوع احساس شرم دارم. بطور اتفاقي بعد از جلســه، با يكي از دوستام اين موضوع رو مطرح كردم و دوستم يه كليد ساده بهم داد اون گفت هميشه موضوعات ما همونطور كه قدم ٢ ميگه ريشه اعتيادي نداره، ميتونه مشكلات اجتماعي يا مشكلات فيزيكي باشه شايد يه اختلال رواني كه همين مشكل اگر پيگيري نشه و از كنارش بي تفاوت رد بشيم ميتونه منجر به عود اعتيادمون بشه، و اين موضوع تلنگري شد كه من رو مجبور كرد فكر كنم و خودمو مرور كردم و كمكم به گسستگي روانيم و پرتاب شــدنم به دنياي دروني كه دوسش ندارم توجه كردم. ديدم يه بخشــي در من هنوز در حال سائيدگي و فرسايشه و با اينكه من خيلي حواسم به برنامه هاي بهبوديم هست اما اين بخش از دستم در ميره…
دقيقا شبيه غير قابل اداره توي قدم اول
شبيه بي قدرتي در اموري كه توشون دست و پا ميزنم وبعد تاثيرش روي معدهم و دردهاي عجيب شكمي و… به دكتر مراجعه كردم و بــا توضيح همه حالت هام اونجام دوباره آزمايش هاي تخصصي، تشخيص دكتر اين بود كه من مشكل معده ندارم و ريشه اين دردها عصبيه و يه نسخه بهم داد كه چند مدل داروي اعصاب بود و چشمام از وحشت گرد شده بود، كلا بي خيال درمان شدم چون مطمئن بودم خوردن يه دونه از اون قرص ها لغزش محسوب ميشه، از اوايل پاكيم درباره اين موضوع شنيده بودم حتي خيلي از اعضا اسم داروهايي رو كه لغزش محسوب ميشد ليست كرده بودند و به همه مي گفتن. منم كلا بيخيال دارو و دكتر و درمان شــدم، تا اينكه روزها ميگذشت و دردهام اضافه ميشد.
يادمه كه يه شب از شدت درد با اورژانس به بيمارستان رسيدم و ديگه ترسيدم و به راهنمام زنگ زدم و قضيه ي دكتر و تشخيص و داروها رو گفتم و گفتم داروهاي من همه باعث لغزش ميشن و بنظرم براي من قابل استفاده نيست و راهنمام بهم پيشــنهاد داد با كتابچه در دوران بيماري مجددا به دكترم مراجعه كنم و براش آلرژيهام بواسطه عضو انجمن بودن رو توضيح بدم با انجام همه اين كارها، باز هم دكتر همون داروها رو بهم داد و من پر از ترس شدم، من ديدم كســاني رو كه با يه عضو قديمي در رابطه با خوردن دارو حرف زده بودندو اون عضو بهش گفته بود تو لغزش كردي، من ديدم كســاني رو كه وقتي آدما فهميدن دارو مصرف ميكنه كنترلش كردن وگفتن چرت ميزنه و پاك نيست.
من ترسيدم
از قضاوت هاي ناآگاهانه اي كه منجر به لغزش آدما شد.من از اينكه مثل اون ها قضاوت بشم ترسيدم با راهنمام تماس گرفتم و از همه اين ترس ها گفتم و گفتم ترجيح ميدم بدون اين داروها باشم و راهنمام گفت ما دكترهــاي خوبي براي خودمون نيستيم، و حتما خودت(در دوران بيماري) رو بخون وقتي خوندم يه قسمتش خيلي بهم كمك كرد و اون صداقت با خود بود.
كه ميگفت انگيزهت از مصرف اين دارو چيه؟ اين موضوع به بهبوديت كمك ميكنه يا نه؟ خود درماني ميكني يا نه؟ بلاخره داروهام رو خوردم… با يه دنيا تــرس، با قضاوت خــودم. خيلي اذيت ميشدم. منتظر بودم چيزي در من عوض بشه با راهنما تماس بيشــتري ميگرفتم. احساساتمو باهاش مشــاركت مي كردم، حتي بارها وسوســه ميشدم بيماري توجيهي براي بالا بردن دوز مصرفم بشــه و تمام اين وسوســه هامو اقرار ميكردم .
اما كشمكشي در من ايجاد شده بود خودمو زير سوال مي بردم منتظر بودم يه اتفاقي برام بيفته. يه چيزي كه منو ياد دوران مصرف بندازه و بعد من يقه خودمو بگيرم و… به واسطه مشاركت احساســاتم با راهنمام و اقرار وسوســه هايي كه منو به مرز لغزش مي برد تونستم روزهاي هرچند سخت رو سپري كنم و هيچ اتفاقي نيفتاد جز اينكه فهميدم اگــر دكتر نميرفتم و از يه حرفه اي جهت درمان كمك نمي گرفتم قطعا اوضاع رو خرابتر مي كردم.
مرحله راحتي توي بهبوديم نبــود
اعتياد زيرك من ميتونه منو از پا دربياره يا به شكلي از وسوسه و اجبار منو تا مرز سياهي بكشونه ميدونم اين روزها رو ممكنه دوباره تجربــه ش كنم اما فهميدم انجمن معتادان گمنام به من روشن بيني لازم جهت كمك گرفتن رو داده و اين موهبت ســبب شد از بهبوديم لذت كافي رو ببرم
تا امروز با افتخار بگم یوهپ معتاد ۱۰ سال و ۳ ماه و ۱روز
فصل دهم
الهامات تازه ای خواهد شد
به همان نسبت كه بهبودى ما پيشرفت مىكند، آگاهى ما نيز در مورد خود ودنياى اطرافمان افزايش مىيابد. خواسته ها، نيازها، سرمايهها ومسئوليت هاىمان براى ما آشكار شده و به اين درك مىرسيم كه قدرتى براى تغيير دنياى خارج نداشته و فقط مىتوانيم خود را تغيير دهيم. برنامه معتادانگمنام، اين امكان را براى ما به وجود آورده است كه بتوانيم با بكارگيرى اصول روحانى از شدت درد زندگى بكاهيم.
ما بسيار خوشبختيم كه اين برنامه را داريم. در گذشته تعداد بسيار كمى از مردم اعتياد را به عنوان يك بيمارى مىشناختند و بهبودى، رويايى بيش نبود.
زندگى بدون موادمخدر مسئولانه و پر بار هزاران عضو ما، مؤثر بودن برنامه را به خوبى به تصوير مىكشد. امروز براى ما، بهبودى يك واقعيت است. ما با کارکرد قدمهاى دوازدهگانه، شخصيتهاى درهم شكسته خود را دوباره از نو مىسازيم. معتادانگمنام، فضاى سالمى براى رشد است. ما بعنوان اعضاى يك انجمن يكديگر را دوست داريم و قدر هم ديگر را مىدانيم و با هم از راه تازه زندگىمان مراقبت مىكنيم.
همانطور كه در حال رشديم، به مرور درك مىكنيم كه مفهوم فروتنى، پذيرش سرمايهها و كم و كسرهاىمان به طور توام است. چيزى كه بيش از همه براى ما مهم است، اين است كه نسبت به خود احساس خوبى داشته باشيم. امروزه عشق، شادى، اميد، غم و هيجان واقعى را حس مىكنيم و اين احساسات مانند گذشته تحت تأثير موادمخدر نيستند.
ما، گاه حتى پس از سال ها بودن در برنامه، در دام افكار سابق خود گرفتار مىشويم. بايد به خاطر داشته باشيم كه رعايت اصول اوليه، براى حفظ بهبودى مهم است. ما لازم است از الگوهاى فكرى قديم خود اجتناب كنيم و عقايد كهنه را كنار بگذاريم و همچنين مراقب گرايشى كه به ركود داريم باشيم. ما نمىتوانيم بهاى ركود را بپردازيم، زيرا بيمارى ما در تمام مدت شبانه روز مشغول به كار است. اگر در زمان به كارگيرى اين اصول بگذاريم احساس برترى يا حقارت بر ما غلبه كند، باعث انزواى خود مىشويم. خود را از ديگر معتادان جدا دانستن، به استقبال خطر رفتن است. جدايى از فضاى بهبودى و روحيه خدمت به ديگران، رشد روحانى ما را به تعويق مىاندازد و ما را از لحاظ روحانى ضعيف مىكند. ركود، ما را از نيت خير، عشق و محبت دور نگاه مىدارد.
در صورت عدم تمايل به گوش دادن به حرف ديگران، نياز به بهتر شدن را انكاركردهايم. ما مىآموزيم كه انعطاف داشته باشيم و وقتى حق با ديگران است و ما اشتباه كردهايم، بدان اقرار كنيم. به همان نسبت كه چيزهاى تازهاى به ما الهام مىشود، ما در خود احساس تر و تازگى بيشترى مىكنيم. ما بايد روشنبينى و تمايل خود را حفظ كنيم و هميشه براى يك كار اضافه، يك جلسه اضافه، يك تلفن اضافه،كمك به يك تازهوارد براى يكروز ديگر پاك ماندن و غيره آماده باشيم. اين كوششهاى اضافه، در بهبودى ما نقش حياتى دارد.
ما براى اوّلين بار در زندگى شروع به شناخت خود كرده و احساسات تازهاى را تجربه مىكنيم: مانند دوست داشتن و دوست داشته شدن و مىفهميم كه ديگران به ما اهميّت مىدهند و ما هم غمخوار و نگران حال آن ها هستيم. كارهايى مىكنيم واز چيزهايى لذت مىبريم كه قبلاً هرگز نمىتوانستيم حتى فكرش را هم بكنيم. زمانىكه مرتكب اشتباهى مىشويم، آن را قبول مىكنيم و از آن درس مىگيريم. شكست را تجربه مىكنيم و ياد مىگيريم كه چه طور موفق شويم. در دوران بهبودى، اغلب مجبوريم با بحران هايى نظير مرگ عزيزان، مشكلات مالى و يا طلاق روبرو شويم. اين ها واقعيات زندگى هستند و فقط به خاطر پاكى ما، ناپديد نمىشوند. بعضى از ما حتى پس از سال ها پاكى، با بيكارى، بىپولى و بىخانه مانى روبرو شدهايم و خود را با اين فكر كه گويا پاك بودن زياد هم براىمان فايده نداشته است، سرگرم كرده و باعث شدهايم كه افكار و احساسات سابق، مانند افسوس، خشم و رنجش دوباره در ما زنده شوند. هر چقدر هم كه ناملايمات زندگى براى ما دردناك باشند، مطلبى كه واضح است، اين است كه ما نبايد چيزى مصرف كنيم، حال هر چه كه پيش آيد فرقى نمىكند.
اين برنامه، يك برنامه پرهيز كامل است، اما موقعيتهايى پيش مىآيد كه به خاطر عمل جراحى و يا زخمهاى عميق جسمى، استفاده از دارو مىتواند مورد پيدا كند، البته اين يك جواز مصرف نيست. براى ما، چيزى به نام مصرف بدون خطر وجود ندارد، زيرا بدن ما نمىتواند بين دارويى كه دكتر براى درد تجويز كرده وچيزى كه ما براى نشئگى خود تجويز مىكنيم، تفاوتى قائل شود. به عنوان معتاد، در اين گونه مواقع مهارت ما در خود فريبى به حد اعلاى خود مىرسد. اغلب اوقات، مغزمان با توليد درد بيشتر، بهانه مصرف دوباره را براىمان فراهم مىكند. درچنين موقعيتى سپردن خود به نيروى برتر، حمايت راهنما و اعضاى ديگر، مىتواند ما را از تبديل شدن به بدترين دشمن خود، حفظ كند. اگر ما در اين شرايط با خود تنها باشيم، فرصتى براى غلبه بيمارىمان فراهم مىشود. مشاركت صادقانه، مىتواند ترس از لغزش را از ميان ببرد.
بيمارىهاى سخت و جراحىهاى بزرگ مىتوانند اشكالات به خصوصى در ما توليد كنند و به همين جهت لازم است پزشكان معالج ما اطلاعات دقيقى درباره اعتيادمان داشته باشند. بايد به خاطر داشته باشيم كه مسئول بهبودى و تصميماتمان، نهايتاً خود ما هستيم، نه پزشكان ما. براى به حداقل رساندن اين خطرات، چند طريق به خصوص را مىتوان در نظر گرفت. بىحسى موضعى، استفاده نكردن ازداروهاى مشابه ماده مخدرى كه قبلاً استفاده مىكردهايم، قطع دارو قبل از تمام شدن درد و ماندن چند روز اضافى در بيمارستان براى برطرف شدن عوارض احتمالى ترك جسمى.
هر دردى بالاخره روزى تمام خواهد شد. با دعا، مراقبه و مشاركت، افكار خود را از تمركز بر روى ناراحتى به دور نگاه مىداريم و قدرت حفظ اولويتهاى خود را پيدا مىكنيم. در اينگونه مواقع در صورت امكان بسيار مهم است كه ما در تمام ساعات با اعضاى انجمن در تماس و رابطه باشيم. اين بسيار شگفتانگيز است كه چطور مغز ما دوباره به حالات سابق برمىگردد و طرز تفكر قبلى دوباره زنده مىشود. اگر شما بدانيد كه ما تا چه حد مىتوانيم بدون دارو، درد را تحمل كنيم تعجّب مىكنيد. اين برنامه، يك برنامه پرهيز كامل از هرگونه ماده مخدر است، امّادر صورتى كه براى دردهاى شديد، از حداقل داروى تجويزى يك متخصص آگاه استفاده كرديم، نبايد از اين بابت احساس گناه بكنيم.
در دوران بهبودى، درد باعث رشد مىشود و ما متوجّه مىشويم كه اينگونه بحرانها در واقع موهبتهايى هستند كه به ما فرصت مىدهند، با پاك زندگى كردن رشد خود را تجربه كنيم. قبل از بهبودى، ما حتى فكرش را هم نمىتوانستيم بكنيم كه مشكلات هداياى خوبى هم با خود به همراه مىآورند. هدايايى نظير پيدا كردن قدرت درونى و يا باز يافتن احساس احترام به خود كه آن را از دست داده بوديم.
رشد روحانى، عشق و دل سوزى اگر با معتادان ديگر مشاركت نشوند، به خودى خود نطفههاى عقيمى بيش نيستند. در اين انجمن، ما با دادن عشق بدون شرط، عاشقتر و با مشاركت رشد روحانى خود، روحانىتر مىشويم.
رسانيدن اين پيام به يك معتاد ديگر، ما را به ياد روزهاى اول خودمان مىاندازد. به خاطر آوردن احساسات و رفتار قبلى باعث مىشود كه بتوانيم رشد فردى و روحانى خود را ببينيم. در جريان پاسخگويى به سؤالات ديگران، فكر ما بازتر مىشود. اعضاى جديدتر كه براى ما يك منبع اميد دائمى هستند، يادآور آنند كه اين برنامه كار مىكند. با كار كردن با تازهواردان، موقعيّت ارائه دانشى را كه از پاك ماندن بدست آوردهايم، در زندگى خود پيدا مىكنيم.
ما آموختهايم براى احترامى كه به ما گذاشته مىشود، ارزش قائل شويم. از اينكه روى ما حساب مىكنند بسيار خوشحاليم. شايد براى اولين بار در زندگىمان، سازمانهاى مختلفى در جامعه، خارج از NA، براى پر كردن كرسىهاى مسئوليت سازمان خود از ما دعوت كنند. امروزه در مورد مسائلى سواى اعتياد و بهبودى افراد غيرمعتاد عقايد ما را مىپرسند و بدان اهميت مىدهند. ما اكنون به شكل تازهاى ازخانواده خود لذت مىبريم و به جاى سربار بودن و باعث خجالت بودن، مىتوانيم باعث افتخار آن ها بشويم. مسائل مورد علاقه شخصى ما اكنون مىتواند ابعاد گستردهترى پيدا كند و مسائل اجتماعى، حتى سياسى را در بر گيرد. سرگرمىها و تفريحات، به شكل تازهاى براىمان لذت بخش خواهد شد. وقتى مىبينيم كه ديگران علاوه بر ارزش يك معتاد در حال بهبودى، به عنوان يك انسان هم براى ما قدر و قيمت قائل هستند، احساس بسيار خوبى نسبت به خود خواهيم كرد.
راهنما بودن، باعث مىشود كه نيروى كمكى نامحدودى به ما داده شود. ما سال ها به طرق مختلف مرتباً در حال گرفتن بودهايم و اكنون هيچ كلامى نمىتواند آن آگاهى روحانى را كه پس از ايثار حتى يك چيز كوچك پيدا مىكنيم، تشريح كند.
ما، حكم چشم و گوش يكديگر را داريم . وقتى ما اشتباهى مىكنيم، دوستان درحال بهبودىمان با نشان دادن چيزى كه خودمان نمىبينيم، ما را به راه راست هدايت مىكنند. گاه، ما در دام عقايد قديمى خود، گرفتار مىشويم. لازم است براى حفظ اشتياق خود به بهبودى و رشد روحانى، مرتباً افكار و احساسات خود را بررسى كنيم. اين اشتياق، به تداوم بهبودى ما كمك مىكند.
ما امروز حق انتخاب داريم. همانطور كه اين برنامه را به بهترين وجه ممكن دنبال مىكنيم، خودمحورى ما به مرور بر طرف مىشود و قسمت اعظمى از تنهايى وترس ما جاى خود را به عشق و اعتماد به انجمن مىدهد. كمك كردن به معتاد در عذاب يكى، از پربارترين تجربههاى زندگى ماست. ما مايل به كمك هستيم و چون بامعتادان تجربههاى مشترك داريم، به صورتى آن ها را درك مىكنيم كه هيچ كس ديگر نمىتواند. ما حامل پيام اميديم، زيرا مىدانيم كه حالا يك طريقه زيست بهتر براىمان وجود دارد. ما از خود عشق مىدهيم، زيرا كه به ما عشق بلاعوض داده شده است. همانطوركه دوست داشتن را ياد مىگيريم، زندگىمان ابعاد تازهترى پيدا مىكند و درهاى به روي مان گشوده مىشود. عشق، مىتواند شور زندگى را از يك نفر، به نفر ديگر منتقل كند. ما با اهميّت دادن به حال ديگران، مشاركت و دعا كردن براى آن ها، قسمتى از وجودشان مىشويم و با درك بى چون و چراى افكار و احساساتشان، به آن ها اجازه مىدهيم كه آن ها هم قسمتى از وجود ما شوند.
همينطور كه ما اين كارها را انجام مىدهيم، از وادى تجربه روحانى عميق عبوركرده و تغيير مىكنيم. دليل پيدايش و لزوم تغيير اين است كه در عمل، شايد چيزى كه مناسب يك مرحله از بهبودى است، براى مرحله بعدى مناسب نباشد. ما مرتب چيزهايى را كه وظيفه خود را انجام دادهاند را رها مىكنيم و اجازه مىدهيم خداوند با چيزى كه مناسب مكان و زمان حال است، ما را براى گذشتن از مرحلهاى كه درآن هستيم راهنمايى كند.
همانطور كه به مرور اتكاى به خدا در ما بيشتر مىشود و احترام به خود بیشتری پیدا میکنیم، متوجه مىشويم كه ديگر لازم نيست در مقابل ديگران احساس حقارت يا برترى كنيم، خود بودن براىمان ارزش واقعى پيدا مىكند. غرورمان كه زمانى بر همه چيز مسلّط بود، قدرت خودنمايى كمترى پيدا مىكند، زيرا كه ما اكنون با خداوندى مهربان، هماهنگ شدهايم. ما در مىيابيم وقتى هواى نفس را زير پا مىگذاريم، زندگىمان پربارتر، خوشتر و با ارزشتر مىشود.
ما، از قدرت تصميمگيرى عاقلانه و عاشقانه برخوردار مىشويم و تصميماتمان را، بر اساس اصول و ایدهآلهای واقعى و با ارزش زندگىمان مىگيريم. ما به كمك ايدهآل هاى روحانى، به افكار خود شكل و جهت مىدهيم و آزادى آن را پيدا مىكنيم كه به كسى كه مىخواهيم باشيم، تبديل شويم. ما اكنون مىتوانيم با اتكا به خداى مهربان، برترسهاى گذشته خود غلبه كنيم. اكنون ايمان جاى ترس را گرفته و ما را از قيد نفس خود آزاد مىكند.
در بهبودى، سعى مىكنيم سپاس گزارى را بياموزيم. ما از بابت خدا آگاهى مداوم شاكريم. هرگاه با مشكل لاينحلى روبرو مىشويم، از خدا مىخواهيم كارى را كه نمىتوانيم براى خود انجام دهيم، براىمان انجام دهد.
بيدارى روحانى يك جريان مداوم است و ما به نسبت رشد معنوى خود، مىتوانيم واقعيات را از زواياى بازترى نگاه كنيم. بازگذاردن دريچه افكار در برابرتجربههاى تازه روحانى و جسمانى، كليد آگاهى عميقتر است. همانطور كه ما ازلحاظ روحانى رشد مىكنيم، با احساسات خود آشنا مىشويم و با هدف زندگى خود هماهنگى پيدا مىكنيم.
با دوست داشتن خودمان، قابليت دوست داشتن واقعى ديگران را نيز پيدا مىكنيم. اين بيدارى روحانى، محصول زندگى به روال برنامه است و ما مىبينيم كه بر خلاف گذشته، اكنون جرأت پيدا كردهايم كه دوست بداريم و مهربانى كنيم.
در دوران مصرف، قواى فكرى و عاطفى عالى ما، مانند وجدان و عشق، شديداً تحت تأثير مصرف موادمخدر قرار گرفته بودند. علم زندگى، به حدود حيوانى تنزل كرده بود و ما در داخل وجود خود، مرده بوديم. ممكن است اين كلمات افراطى به نظر برسد، اما اكثر ما در چنين حالاتى بودهايم.
در بهبودى، آرزوهاى ما به مرور و به وقت خود برآورده مىشوند. البته ما نمىگوييم، حتماً همگىمان مشهور و ثروت مند مىشويم، اما مىدانيم كه با آگاه شدن از خواست خدا، آرزوها، در بهبودى به حقيقت مىپيوندد.
يكى از معجزات ادامهدار بهبودى، تبديل شدن ما به يك عضو سازنده ومسئول اجتماع مىباشد، امّا لازم است در مورد كارهايى كه با شهرت، غرور و يا زرنگى و سفسطه سر و كار داشته و مشكل آفرينند، محتاط باشيم. ما اگر مىخواهيم عضويتمان به عنوان يك فرد مسئول و سازنده در اجتماع ادامه پيدا كند، لازم است بهبودى خود را در رأس هر چيز ديگرى قرار دهيم. NA مىتواند بدون بقاى ما ادامه پيدا كند، ولى ما بدون NA نمىتوانيم.
معتادانگمنام، تنها يك وعده به ما مىدهد و آن آزادى از اعتياد فعال است، راهحلى كه ما را سال ها گيج و مبهوت كرده بود. ما از زندانهاى خود ساخته، آزادخواهيم شد.
وقتى ما فقط براى امروز زندگى مىكنيم، اصلاً نمىدانيم كه در آينده چه اتفّاقى براىمان خواهد افتاد و اكثر از اين كه چطور مسائل، خود به خود درست از آب در مىآيند، تعجّب مىكنيم. ما در زمان حال و در همين جا در حال بهبوديم و به آينده مانند سفری هيجان انگيز نگاه مىكنيم. اگر ما در موقع ورود به اين برنامه، ليست انتظارات خود را در جايى نوشته بوديم، بعد متوجّه مىشديم كه سر خودمان را كلاه گذاشتهايم. مشكلات لاينحلى كه ما قبلاً براى زندگى كردن داشتهايم، اكنون به سلامتى تغيير كردهاند. بيمارى ما از فعاليت بازداشته شده و حالا ديگر هر چيزى براى ما امكان دارد.
ما به مرور روشنبينتر مىشويم و در تمام موارد زندگى به ايدههاى جديد خوشآمد مىگوييم. با درست گوش دادن، چيزهايى مىشنويم كه واقعاً به دردمان مىخورد. قابليت گوش دادن، موهبتى است كه به نسبت رشد روحانى ما رشد میکند و پذيرفتن اين موهبت، باعث مىشود كه زندگى مفهوم تازهاى پيدا كند. ما اگر مىخواهيم چيزى به ما داده شود، اول بايد حاضر باشيم كه از خود چيزى بدهيم.
در بهبودى، مفهوم تفريح براىمان عوض مىشود. ما اكنون آزاديم كه از چيزهاى سادهاى چون رفاقت و زندگى كردن در شرايط طبيعى، لذت ببريم. ما آزاد شدهايم تا درك تازهاى از زندگى پيدا كنيم. وقتى ما به گذشته خود مىنگريم، به خاطر زندگى تازهمان احساس سپاسگزارى مىكنيم، زيرا با آن حوادثى كه در گذشته ما رخ داده است، ما اكنون حقيقتاً نمىبايستى در اين جا باشيم.
ما در دوران مصرف، پيش خود فكر مىكرديم كه خيلى لذت مىبريم و هر كس كه چيزى مصرف نكند، نصف عمرش بر باد رفته است. روحانيت به ما امكان مىدهد كه زندگى را در غنىترين فرم آن تجربه كنيم و به خاطر آن چه كه هستيم وكارهايى كه در زندگى كردهايم، سپاس گزار باشيم. از همان اوائل بهبودى، ما متوجه شديم كه خوشحالى ربطى به ماديات ندارد و از درون خود ما سرچشمه مىگيرد. ما وقتى خودمشغولی را به كنار مىگذاريم، تازه مىفهميم كه شادى، خوشى و آزادى چه معنايى دارد. ما وقتى صادقانه و از تهدل مشاركت مىكنيم، خوشحالى غيرقابل وصفى در خود احساس كرده و ديگر لزومى نمىبينيم كه براى پذيرفته شدن، دروغ بگوييم.
برنامه بهبودى معتادانگمنام، فقط يك زندگى بدون موادمخدر نيست و مفهوم عميقترى دارد. اين طريقه زندگى، نه تنها بهتر از آن جهنمى است كه ما در آن زندگى مىكرديم، بلكه از هرگونه زندگى كه در هر وقت ديگر نيز كردهايم، بهتر است.
ما راه نجاتى پيدا كردهايم كه مىبينيم براى ديگران هم كار مىكند و همه روزه الهامات تازهترى نيز به ما خواهد شد.
در دوران بیماری
بهبودی، رهایی ما از زندگی در شرایط واقعی آن را تضمین نمی کند. در انجمن معتادان گمنام ، ما می توانیم پذیرش واقعیت زندگی را که گاهی با خود ، بیماری یا مصدومیت نیز به همراه دارد ، یاد بگیریم. در NA ، آموخته ایم که استفاده از اصول روحانی ، به ما کمک می کند تا از دوران سخت ، گذر کنیم. وقتی به عجزمان اقرار کنیم ، می توانیم بیماری مان و هر گونه درمان دارویی لازم را نیز بپذیریم. ممکن است اقرار به عجزمان در برابر احساساتی که در زمان بیماری داریم نیز ، کمک کننده باشد.
بیماری یا مصدومیت ، تنش زا هستند و تنش ، می تواند ما را در خطر لغزش قرار دهد. حتی می توان گفت که اغلب ، وقتی با بیماری ای مواجه می شویم ، نیاز بیشتری به برنامه NA داریم. ما می توانیم با بهترین تلاش روز به روز خود در بنا کردن پایه ای قوی در بهبودی ، خودمان را برای چنین دوران پرتنشی ، آماده کنیم. قدم هایی که ما ، امروز، برمی داریم ، در زمانی که به آن ها احتیاج داریم ، کمک مان خواهند کرد.
روبرو شدن با بیماری ، یک فرایند است. فرایندی که ما در آن ، اغلب ، انکار ، چانه زدن ، خشم ، اندوه ، تسلیم و پذیرش را تجربه می کنیم. به هر حال ، شاید درک این نکته که این مراحل ، به طور طبیعی ، بخشی از این فرایند هستند ، ما را تسکین دهد. پذیرش یک چیز ، الزاما به این معنی نیست که ما آن چیز را دوست داریم. ما می توانیم چیزی را دوست نداشته باشیم و با این حال ، آن را بپذیریم.
” من با وجود دردهای عذاب آوری که داشتم ، توانستم پاک شوم. از خدا می پرسیدم : چرا من؟ متوجه شدم که در کمبود ایمان ، پذیرش و امید به سر می برم. من فقط در سال اول، رنج کشیدم و به لطف خدا ، پاک ماندم. در مقطعی از سال دوم بهبودی ام ، من شروع به بکارگیری اصل تسلیم در بیماری ام کرده و رابطه نزدیک تری با نیروی برترم ایجاد کردم.
روزهای زیادی هستند که که آرزو می کنم ای کاش ، همه چیز فرق داشت. هنوز ، بعضی از روزها این سؤال را می کنم که چرا من؟ حالا می دانم که من می توانم یک بیماری مزمن را تجربه کنم و به اعتیاد فعال باز نگردم.
بعضی اوقات ، دچار حالت ” اگر فقط می شده و افسوس می شوم و سایر معتادان ، به من می گویند که آن ها هم ، این حالت را پیدا می کنند. حتی در این شرایط نیز، هر روز ، خداوند را به خاطر موهبت NA، زندگی ام و عشقی که در نتیجه این برنامه بهبودی ، یافته ام ، شکر می کنم.”
لازم است که ما درباره بیماری مان با سایر معتادان در حال بهبودی انجمن مشارکت کنیم. در صورت امکان ، ما در تعداد بیشتری از جلسات، شرکت می کنیم اگر قادر نیستیم در جلسات شرکت کنیم و می توانیم تقاضا کنیم تا جلسات را نزد ما بیاورند، حمایت دیگران ، در زمان بیماری یا مصدومیت ما، بسیار مهم است.
تجربه ما در بهبودی ، نشان می دهد که ما حق انتخاب داریم . ما می توانیم به هر تجربه ای، یا به شکل یک بحران و یا به صورت فرصتی برای رشد روحانی نگاه کنیم. در حالت دوم ، بیماری و مصدومیت ، فرقی با سایر تجربه های زندگی ندارند. اگرچه ، ممکن است ادامه تمرین روزانه بهبودی ، در زمانی که در حال رنج کشیدن هستیم . مشکل تر باشد ولی راه کارهای دوران بیماری نیز همان راه کارهای زمان سلامت هستند. ما می توانیم از طریق تمرین مداوم یک برنامه روحانی ، بهبودی مان را در دوران بیماری مان ، حفظ کنیم.
مطلع کردن پزشک مان
اگر ما در مورد اعتیادمان ، صداقت نداشته باشیم ، تعیین نوع درمان ، برای هر پزشکی ، کار دشواری خواهد بود. بسیار مهم است که ما پزشک مان را در مورد این که یک معتاد در حال بهبودی هستیم ، مطلع سازیم. شاید لازم باشد به طور مختصر ، در مورد اعتیاد، بدان گونه که آن را می شناسیم ، با پزشک مان ، صحبت کنیم. از همه مهم تر این که ما برای او روشن می کنیم که نمی توانیم از دارو استفاده کنیم مگر آن که ضروری باشد. صداقت ما به پزشک مان کمک خواهد کرد تا به طور دقیق نیازهای ما را تشخیص دهد.
“قرار بود یکی از خانم هایی که رهجوی من است. تحت یک عمل سخت جراحی قرار بگیرد. او احساس خجالت می کرد و از این که پرسنل پزشکی” با شنیدن این که او یک معتاد است جور دیگری با او رفتار کنند می ترسید. او حاضر بود که بهبودی اش به خطر بیفتد اما آبرویش نرود . خدا را شکر که او ، احساساتش را با من مشارکت کرد. من به او کمک کردم تا متوجه شود که باید از ترس بگذرد و پرسنل پزشکی را از اعتیادش آگاه کند او تصمیم گرفت که با پزشک اش صادق باشد، در نتیجه، بهبودی او به جای آن که به خطر بیفتد، تقویت شد. ”
همانطور که پزشکان ما ، مسئول مراقبت های پزشکی ما هستند ما نیز مسئول بهبودی خود هستیم. ما این حق را داریم که مثل یک شریک پایاپای ، با مطلع کردن پزشک مان از نیازهای مان و سؤال کردن در مورد حق انتخاب های مان، سهمی در درمان خود داشته باشیم.
مصرف دارو در بهبودی
انجمن معتادان گمنام ، به عنوان یک کل ، هیچ عقیده ای در مورد موضوعات خارجی از جمله مسائل مربوط به سلامتی ، ندارد ، توجه ما برروی بهبودی از بیماری اعتیاد ، معطوف است. اگرچه ، وقتی دچار یک بیماری یا مصدومیت می شویم ، بهبودی ، سخت می شود ولی این مسئله ، نباید ما را از بهبودی ، دور سازد.
مسئولیت نهایی برای تصمیم گیری های پزشکی ، به عهده خود فرد می باشد. اگر ما انتخاب کنیم که مصرف دارو را بپذیریم ، در آن صورت همیشه حمایت های زیادی در انجمن جهت کمک به ما موجود است . به طور مثال ، ما می توانیم دوازده قدم را تمرین کنیم ، با راهنمای مان ، تماس مرتب داشته باشیم و در مورد احساسات و انگیزه های مان ، بنویسیم و در جلسات ، مشارکت کنیم. با حمایت سایرین در انجمن معتادان گمنام ، ما قدرتی را که لازم داریم تا برای بهبودی شخصی خود تصمیمات سالم بگیریم ، کسب می کنیم.
استفاده از دارو در بهبودی ، اغلب ، موضوع بحث برانگیزی است. بهتر است پیشنهاد کتاب پایه مبنی بر مشاوره با متخصصین در زمینه مشکلات پزشکی مان را به یاد داشته باشیم. وقتی به خاطر داشته باشیم که تنها لازمه عضویت ، تمایل به قطع مصرف است و ما هم به عنوان اعضاء ، می توانیم قضاوت مان نسبت به سایرین را کنار بگذاریم، پاکی ، برای هر کدام از ما ، موضوعی است که باید به صورت شخصی با راهنما و نیروی برترمان ، درباره آن تصمیم بگیریم، قضاوت ما ، ممکن است باعث صدمه بزرگی به یک معتاد دیگر شود.
” من کسی بودم که اعتقاد داشتم مصرف هر چیز به هر دلیلی ، لغزش محسوب می شود . تا وقتی که خودم در بهبودی و با چنین شرایطی روبرو شده بودم ، فکر نمی کردم که شاید خودم هم روزی مجبور به مصرف دارو شوم. به یاد می آورم که به جلسات می رفتم و افراد از من می پرسیدند که آیا لغزش کرده ام و به من می گفتند که یک چیپ سفید بگیرم، این طرز برخورد خیلی مرا آزار می داد و می ترساند ، من احساس طردشدگی و تنهایی می کردم زیرا به نظر می رسید که هیچ کس نمی فهمد که من چقدر به قدرت و امید ، نیاز دارم ”
وقتی برای کسی که او را می شناسیم ، دارو تجویز می شود ، ما می توانیم با | پیشنهاد حمایت به او و مشارکت تجربه ، قدرت و امیدمان ، به او کمک کنیم. ما با حمایت از بهبودی یک معتاد دیگر به وسیله مراقبت، عشق و توجه ، هدف اصلی مان را برآورده می سازیم.
نمی توان قدرت بیماری اعتیاد را دست کم گرفت. صرف نظر از این که ما چگونه برنامه روحی و روحانی خود را کار می کنیم ، ممکن است مانند زمان مصرف به دارو ، واکنش نشان دهیم. نوع دارو یا این که این دارو : همان مادة مصرفی ما بوده است، اهمیتی ندارد. هر دارویی می تواند وسوسه و اجباری که ما را در زمان مصرف به بند کشیده بود ، آزاد سازد. تجربه ما نشان داده است که هیچ دارویی برای ما ، بی خطر نیست.
” بدن من ، تفاوت بین استفاده از داروی مسکن ضروری و سواستفاده از مواد مخدر را نمی داند . امروز ، من باید با خودم صادق بوده و برای کمک گرفتن ، به نیروی برترم، رو بیاورم. هربار که داروی مسکنی برای من تجویز می شود ، من انگیزه هایم را برای مصرف آن ، بررسی می کنم. آیا من از دارو ، برای کشته شدن ، استفاده می کنم يا من تصور می کنم که درد دارم یا واقعا درد دارم؟! یا در مورد آن ، مبالغه می کنم ایا الان این داروه ضروری است؟ اگر ضروری است، یک شبکه حفاظتی ، بین راهنما ، دوستان بهبودی ، خانواده و تیم پزشکی من، می تواند تشکیل شود تا من تحت کنترل دارو نباشم. احتمالا برای تنظیم یا کنترل مصرف هر دارویی ، من بدترین فرد هستم”
همانطور که ممکن است که ما به بیماری ، به شکل فرصتی برای توجیه مصرف مواد ، نگاه کنیم ، ممکن هم هست که تفریط کنیم. بعضی اوقات ، ما لجبازانه اصرار می کنیم که بیش تر از پزشک مان ، می دانیم. ما ، درمان دارویی را قبول نکرده و مشکلاتی که نیاز به توجه دارند را نادیده می گیریم. نادیده گرفتن مشکلات مربوط به سلامتی ، به دلیل ترس یا غرور ، ممکن است مسائل را برای ما بدتر کند.
” زمانی که حدود یکسال و نیم پاکی داشتم ، به خاطر کشمکش های اولیه ام با یک بیماری عود کننده ، رنج می کشیدم. راهنمایم به من گفت که نقش یک شهید را بازی نکنم و به پزشک ام که می داند من یک معتاد در حال بهبودی هستم ، مراجعه کنم. من گوش نکردم و در نتیجه، به مدت پنج روز همراه با داروهای قوی ، در بیمارستان بستری شدم. اگر من به پیشنهاد راهنمایم گوش کرده بودم، داروی ملایم تری برای زمان کوتاه تری ، برای من تجویز می شد”
داروهای معمولی و بدون نسخه نیز می توانند خطر جدی ای برای ما محسوب شوند. اگر چه، بعضی از داروهای بدون نسخه ، علامت ” بدون مخدر” دارند ولی ممکن است باعث تغییر حالت ما شوند. این نکته مهم است که ما درست به اندازه ای که در مورد مصرف سایر داروها دقت به خرج می دهیم، در مورد مصرف آن ها نیز. دقیق باشیم. هر دارویی ، چه با نسخه و چه بی نسخه قابلیت این را دارد که مورد سؤمصرف قرار گیرد
بعضی اوقات روش های دیگر درمانی ، می توانند استفاده شوند. در بسیاری از این روش ها درمان دارویی وجود ندارد، یا مقدار آن کم است یا این که مصرف دارو باعث تغییر حالت یا تفکر ما نمی شود. این روش دیگری است که از طریق آن . ما می توانیم مسئولیت برای بهبودی مان را حتی در دوران بیماری تمرین کنیم. بعضی از اعضای NA، می گویند که با کشف و استفاده از این روش های جانشینی ، احساس قدرت روحانی کرده اند.
به وسیله زندگی براساس برنامه انجمن معتادان گمنام ، ما در زندگی مان ، ثبات قدم پیدا می کنیم. همچنین، می توانیم با به کارگیری برنامه ، به کسب تعادل در زمان بیماری مان ، کمک کنیم، مشارکت صادقانه با پزشک و راهنمای مان ، تکیه کردن به یک نیروی برتر و تمرین دوازده قدم ، روش هایی هستند که به تک تک افراد کمک می کنند تا به یک تعادل راحت و مناسب ، برسند.
شرایط اورژانس
بعضی اوقات ، مراقبت های اضطراری ، ضروری می باشند. وقتی چنین اتفاقی می افتد ، اغلب از ما خواسته می شود تا به سرعت ، تصمیم بگیریم. در این حالت ، توجیه مصرف داروهایی که ممکن است ضروری نباشند، آسان است. بهتر است در صورت امکان، معتاد دیگری در این شرایط سخت ، در کنار ما باشد. تکیه کردن به دیگران ، می تواند ، ترس و افکار غیر منطقی ای که شاید ما در مواجه شدن با شرایط اضطراری به تنهایی ، تجربه کنیم را کاهش دهد. احساس تنهایی ، در چنین زمان هایی ، اغلب برای معتادان ، خطرناک است.
” اگرچه فکر می کردم تنها هستم ولی تنها نبودم چون دعا می کردم. سپس به راهنمای ام زنگ زدم و او به اورژانس بیمارستان، آمد. آنجا، من تحت معاینه قرار گرفتم و به من ، پیشنهاد دارو شد. من ، اعتیادم را برای دکتر توضیح داده و سوال کردم که آیا مصرف نکردن دارو ، به قیمت زندگی ام تمام می شود. با حمایت راهنمای ام ، من توانستم که یک تصمیم آگاهانه بگیرم.”
در شرایط اضطراری ، حضور یک دوست قابل اعتماد و ایمان به یک نیروی برتر، گران بها است، قدرتی که ما از این حمایت کسب می کنیم ، می تواند به ما کمک کند تا به جای تصمیم گیری ای که باعث به مخاطره انداختن بهبودی مان می شود . تصمیمی بگیریم که بهبودی مان را تقویت می کند. حتی در وضعیت اضطراری نیز ، ما می توانیم کماکان ، از برنامه بهبودی مان ، استفاده کنیم.
بیماری های مزمن و غیر قابل علاج در بهبودی
ممکن است برای بعضی از اعضاء ، یک بیماری مزمن یا غیرقابل علاج تشخیص داده شود. طبیعی است که واکنش نسبت به چنین خبری ، همراه با ترس ، یأس و خشم باشد. ممکن است تردید و ناامیدی ، ایمان سخت به دست آمده ما نسبت به یک نیروی برتر را تحت شعاع قرار دهد. به هر حال ، ما متوجه شده ایم که ادامه بهبودی مان در زمان کشمکش با یک بیماری مزمن یا غیر قابل علاج ، نیز، امکان پذیر است
” وقتی برای اولین بار، تشخیصی که در مورد من داده شده بود را شنیدم احساسات مختلفی به من دست داد. ترس نبود. چون من از قبل بیماری اعتیاد داشتم. مگر یک نفر ، چقدر ظرفیت دارد؟ این بار ، نسبت به نیروی برترم، احساس خشم کردم و از این فکر که من پاک شده بودم فقط برای این که بمیرم ، ترسیدم. در عین حال ، احساس گناه می کردم، انگار حق نداشتم چنین احساسانی داشته باشم. احساس می کردم به جای این که شکرگزار این باشم که وضعیت بدتری ندارم، فقط در حال نالیدنم. ”
حالت روحی ، تغییر می کند و احساساتی که ما در نتیجه بیماری مان تجربه می کنیم ، طبیعی هستند. ما به خودمان این اجازه را می دهیم که این احساسات را همان گونه که هستند، تجربه کنیم و به دنبال راه هایی می گردیم که به جای این که از آن ها فرار کنیم ، با آن ها روبرو شویم. ما هم می توانیم به بیماری مان ، به چشم یک نفرین نگاه کنیم و هم می توانیم در قبال آن حالت مثبتی داشته باشیم تا به نفع ما تمام شود. یک بار دیگر ، ما خودمان را در یکی از موقعیت های طوفانی زندگی یافته ایم که روحیه مان ، نقش مهمی را در گذر موفقیت آمیز از آن ، ایفا می کند. در حقیقت ، بقا و بهبودی ما ، بستگی به طرز برخورد روحی و روحانی مان دارد.
یک تجدید عهد با بهبودی از طریق برنامه معتادان گمنام در چنین زمان هایی ، ضروری است. با تجدید عهد برای سپردن اراده و زندگی مان به مراقبت نیروی برترمان ، ما راهی را باز می کنیم که اجازه می دهد این نیرو در زندگی مان کار کند. در جستجو برای پیدا کردن بهترین مسیر در طی بیماری مان ، دعا و مراقبه ابزار نیرومندی هستند.
کمک کردن به بقیه کسانی که با یک بیماری مزمن یا غیرقابل علاج ، زندگی می کنند ، به ما کمک می کند تا بفهمیم که تنها نیستیم. حمایت کردن از دیگران و مشارکت تجربه مان با آن ها ، می تواند باعث شود که از خود محوری که اساس بیماری ماست ، پرهیز کنیم.
” زبان من ، قاصر از بیان تشکر و قدردانی نسبت به بعضی از دوستان معتادم و راهنمایم ، می باشد. آن ها ، نگذاشتند که من احساس تنهایی کرده یا در احساس افسوس به حال خود ، غوطه ور شوم. تلفن کردن ، سرزدن های روزانه ، بردن من به جلسات ، چیدن بالش و پتو در ماشین های شان برای این که من در ماشین ، احساس راحتی کنم ، از جمله ، محبت های آنان بود.”
ارتباط تنگاتنگ ما با انجمن ، بسیار حائز اهمیت است. اگرچه ، واکنش بعضی از دوستان معتاد ما در انجمن ، نسبت به بیماری مزمن یا غیرقابل علاج ، توام با احساس ترس است ولی همیشه اعضایی وجود دارند که ما می توانیم به محبت و دسترسی عاطفی آن ها ، تکیه کنیم. اگر ما با واکنش ترس و درک نادرست سایر اعضاء ، روبرو شویم ، می توانیم از آن به عنوان فرصتی برای مشارکت با آن ها در مورد بیماری مان ، استفاده کرده و یا به سادگی، به احساس ترس آن ها ، اشاره کرده و آن را طبیعی ، قلمداد کنیم. می توانیم اجازه دهیم آن ها متوجه شوند که هر گونه حمایتی ، مورد استقبال ما ، قرار خواهد گرفت.
اگرچه همه ما به طور مستقیم تحت تأثیر یک بیماری مزمن نیستیم ولی اکثر ما کسی را می شناسیم که از یک بیماری جدی ، رنج می برد. این مسئله ، ممکن است یاد آور گفته کتاب پایه باشد که ” جدایی از فضای بهبودی و روح خدمت به دیگران ، رشد روحانی ما را کند می سازد.” به عنوان معتادان در حال بهبودی NA. وظیفه ما این است که حمایت و عشق بی قید و شرط خود را نثار اعضایی کنیم که به شدت بیمار بوده و به طرز یاس آمیزی ، به این عشق ، نیاز دارند.
“در طول ماه های آخر، احساس می کردم، هیچ کاری نکرده ام و نتوانسته ام ، آن طور که باید ، محبت های دوستم را جبران کنم. احساس گناه ، عذابم می داد. فکر می کردم که به هیچ عنوان ، دوست خوبی نبوده ام. به هرحال ، در مورد این احساس ، با دوستان ام در جلسات ، مشارکت کردم و با روشن بینی نسبت به مفهوم پیام بهبودی ، متوجه شدم که من در حد توانایی ام ، بهترین تلاش ام را کرده بودم و این که تلاش من، به اندازه کافی خوب بود.”
افراد نزدیک به کسی که یک بیماری مزمن دارد ، از دوست و همسر گرفته تا راهنما ، ممکن است با احساساتی مثل بی یاوری ، ترس ، کم کفایتی و اندوه روبرو شوند. وقتی کسی که برای ما مهم است ، بیمار می شود ، تمام این احساسات ، طبیعی و قابل انتظارند.
شاید درد آور ترین احساس ، فکر از دست دادن عزیزمان است. در این زمان ها ما باید به خودمان یادآوری کنیم که شخص مورد علاقه ما، در حال حاضر ، زنده است و با یک بیماری، زندگی می کند. با تأکید بیشتر بر روی زندگی ، می توانیم به جای این که نعمت لحظه حال را از خودمان بگیریم ، قدر امروز را بدانیم و از هر گونه نگرانی در مورد اتفاقی که شاید در آینده رخ دهد، رها باشیم.
” مردی که من راهنمای او بودم ، با داشتن ده سال پاکی در NA، به من تلفن زد و خبر بدی داد ، دکترها گفته بودند که او بیماری غیرقابل علاجی دارد که در عرض ۶۰ روز ، او را خواهد کشت. اگرچه ، او به مدت دو سال دیگر زندگی کرد و به کار کرد برنامه بهبودی ، ادامه داد. شهامت او ، برای همه ما ، الهام بخش بود و جای او همیشه ، خالی خواهد بود. او نمونه ای از زندگی با اصول NA بود که هرگز فراموش نخواهد شد.
کار کردن قدم ها در هدایت ما به سمت پذیرش ، امری حیاتی است. از طریق این فرایند ، ما خودمان را آماده می کنیم تا به وسیله تمامی قدرت روحانی و امیدی که بهبودی در اختیارمان قرار می دهد ، با واقعیت بیماری مان ، کنار بیاییم. ما به مرور یاد می گیریم که اجازه دهیم تغییرات در بدن ، ذهن و روح مان ، ایجاد شوند.
ما متوجه شده ایم که با پیروی از پیشنهادات ساده این جزوه ، می توانیم با بیماری یا مصدومیت ، مقابله کنیم. پایه ریزی یک زیربنای محکم در بهبودی ، به نفع ماست. ما می توانیم با استفاده روزانه از اصول روحانی ، فراز و نشیب های زندگی را پشت سر بگذاریم.
راه کارهایی در مواقع رویارویی با بیماری
بعضی از اعضای ما به این نتیجه رسیده اند که فهرست پیشنهادات زیر ، در مقابله با تأثیر بیماری در بهبودی شان ، مفید بوده است .
• تا آنجا که می توانید ، به جلسات NA ، بروید.
• با راهنمای تان ، ارتباط تنگاتنگ داشته باشید .
• نشریات NA را مطالعه کنید.
• با سایر اعضای NA ارتباط داشته و از آن ها ، تقاضای حمایت کنید.
• در مورد احساسات تان بنویسید.
• دوازده قدم و دوازده سنت را تمرین کنید.
• دعا و مراقبه کنید.
• در مورد افکار و احساسات تان ، به صورت صادقانه و باز مشارکت کنید
• خودتان را به عنوان یک معتاد در حال بهبودی به متخصصین پزشکی معرفی کنید.
• قبل از مصرف داروهای بدون نسخه و معمولی ، با پزشک تان صحبت کنید.
• ترتیبی بدهید تا به هنگام جراحی یا سایر درمان های پزشکی که طی آن باید از دارو استفاده کنید ، یکی از اعضای NA در کنار شما ، حضور داشته باشد.
• به طور صادقانه و وضعیت خود را ارزیابی کرده و در مورد روش های دیگری به غیر از درمان دارویی تحقیق کنید.
• مسیر بهبودی تان در انجمن معتادان گمنام را ادامه دهید.
پینگ بک: یک برنامه روحانی و غیر مذهبی - وعده - یک وعده هزاران پاداش معتادان گمنام-شماره نهم-خرداد98
پینگ بک: کتاب راهنما و رهجو معتادان گمنام - وعده - یک وعده هزاران پاداش معتادان گمنام-شماره11مرداد98
پینگ بک: بالاخره با راهنمایم تماس گرفتم - وعده - یک وعده هزاران پاداش معتادان گمنام-شماره19