معتادان گمنام منطقه یک ایران 

گمنامی

گمنامی

گمنامی (Anonymity)

ج ب از میشیگان
منتشـر شـده در مجلـه NA way

ژانویه ۱۹۹۲ میلادی وقتی تازه وارد برنامه شده بودم، فکر می کردم اعضا بـا پاکی یک سال و یـا بیشتر فقط یک پله از خدا پایین تر هستند. وقتی آنها از بهبودی و زندگی پـاک صحبت می کردند انگار کلامشان کلام خدا برایم بود، آرامش می گرفتم.

بـا تمـام وجـود بـه حرفهایشان گـوش مـی دادم و نگاهـم بـه آنها بــود کــه ببینــم چطــور زندگــی مـی کننـد و همیـن برایـم جاذبه شــد. مطمئــن هســتم کــه ایــن مســئله نقــش مهمــی در اوایــل دوران بهبـودی بـرای مـن داشـت.

امـا امـروز در شـگفتم این مسـئله بــرای آنهــا چطــور بــوده. بــه مــرور آن اعضــا از کنــارم دور شــدند و پاکــی مــن روز بــه روز بیشــتر مــی شــد، داشــتم بــه تولــد دو ســالگی نزدیــک مـیشـدم و بـه مـرور مـن هـم شـدم پاکـی بـاالا، غافـل از آنکـه بدانـم اعضـا تـازه وارد نیـز همان دیــد و رفتــار را نســبت بــه مــن دارنــد.

در ســالهای بعــد آموختــم کــه اندوختـن سـالهای پاکـی میتواند یــک شمشــیر دو لبــه باشــد. در حالــی کــه نفســم دیگــر خیلــی بــزرگ شــده بــود و حکم فرمایــی میکــرد و نیــروی برتـرم کنـار گذاشـته شـده بـود، متوجـه شـدم کـه نیـروی برتـر بعضــی اعضــا شــده ام.

غــرورم بــزرگ و بــزرگ تــر مــی شــد هرچنـد ظاهـرا راهنمـا داشـتم و تمـام کارهایـی را کـه بـه عقلـم مــی رســید بــرای بهبــودی ام انجـام مـی دادم.

بـدون مشـورت راهنمـای تـازه واردهـا می شـدم تــا جاییکــه رهجوهایــم بــه ده نفــر رســید، بعــدش راهنمــای کســانی شــدم کــه پاکیشــان از مــن بیشــتر بــود. کســانی کــه اصـلا اسمشــان را نمیدانســتم، اســم و شــماره تلفــن مــن را در کتــاب پایه شــان یادداشــت کــرده بودند(مــی دانــم چــون یواشــکی تـو یکـی از مراکـز درمانـی کتاب یـک نفـر را بـاز کـردم و دیـدم).

افــرادی کــه بــا اســم و چهــره هایشــان هــم آشــنا نبــودم مــی خواسـتند کـه بـه جـای اعضـای دیگــر مــن راهنمایشــان باشــم. عـلاوه بـر اینهـا در خدمـات هـم غوطــه ور شــده بــودم.

مــدت زیـادی طـول نکشـید تـا متقاعد شــوم بــدون مــن انجمــن در ناحیـه مـا متلاشـی خواهد شـد!!! کوتــاه و خالصــه اش کنــم، از بهانه هــای بدیهــی و توجیهــات کــه بگذریــم، لغــزش کــردم.

بیشــتر از هفــت ســال از پاکیــم میگذشــت کــه دوبــاره مصــرف کــردم. همــه مــی دانیــم کــه مصــرف مجــدد چــه بلایــی ســر هــر معتــادی مــی آورد و این چیزی نیســت کــه بخواهــم اینجــا در مــوردش بنویســم.

دوبــاره بعــد از دوســالی بــه انجمــن برگشــتم. البتــه در مدتــی کــه نبــودم معتــادان گمنــام در ناحیــه ی مــا بــه رشــد خــودش ادامــه داده بــود. معتــادان همچنــان در حـال بهبـود پیـدا کـردن بودنـد و لغــزش مــن باعــث تخریــب انجمـن نشـده بـود.

خدا را شـکر کــه هیــچ کســی ایــن قــدرت را نــدارد. امــروز بــاور دارم کــه نیـروی برتـر مـا معتـادان گمنـام را بــه وجــود آورده اســت . درســهای مهمــی را یــاد گرفتــم و ایــن چیــزی اســت کـه میخواهـم مشـارکتش کنـم.

اصـل روحانـی گمنامــی ایــن اســت کــه همــه مـا برابریـم. هیـچ کسـی بالاتـر و پاییــن تــر از کــس دیگــری نیســت. نظــر وعقیــده ی مــن هیــچ وقــت ارزش بالاتــری از نظـر و عقیـده شـما نـدارد. پـس چـرا مـا بـه طـول پاکـی تاکیـد زیـادی مـی کنیـم؟

شـک نـدارم کــه بــرای هــر معتــادی پــاک مانــدن لازمــه یــک زندگــی ارزشــمند اســت. همینطــور ایــن را هــم مــی دانــم معتادانــی کــه پاکــی قابــل توجهــی دارنــد حتمــا کارهایــی را انجــام مــی دهنــد کــه پــاک مانده انــد و تجربــه بــا ارزشــی دارنــد کــه مشــارکتش کننــد. همچنیــن مــی دانــم وقتــی یــک معتــاد پاکــی بیشــتری بیــن خانمهــا یــا آقایــان اطرافــش داشــته باشــد،گاهی حــس تفــاوت بــه او دسـت میدهـد و اینکـه نظـرات آنهــا نفــوذ بیشــتری از نظــرات پاکی های پایین دارد.

در کجــای قــدم و ســنتهای مــا چیــزی در خصــوص احتســاب ســن پاکــی گفتــه شـده اسـت؟ صرفـا توجـه کـردن به سـن پاکــی باعــث ایجــاد تفــاوت بیــن اعضــا مــی شــود. آیــا ایــن نقــض مهمتریــن اصـل روحانـی مـا – گمنامی – نیسـت؟

در جلسـات محـل مـا بعـد از مراسـم چیـپ دهـی درخواسـت مـی شـود کـه کسـانی بـا پاکـی بـالای یـک سـال دسـت خـود را بلنــد کننــد بــه نشــانه ایــن کــه ایــن برنامــه کار مــی کنــد! بــرای مــن ایــن بــه طــور وضــوح کســانی کــه دلیلــی بـرای کارآمـدی ایـن برنامـه هسـتند را از کسانی کــه ایــن نشــانه را ندارند جدا می کنـد.

واقعـا چـرا فکـر مـی کنیـم که اصــلا نیــازی اســت بــه اثبــات کارآمــدی ایـن برنامـه کـه حامـی اش خداونـد اسـت. هـر کـس کـه وارد جلسـات مـا شـود بـا دیــدن بهبــودی و حــس روحانــی متوجــه چیــزی فوق العــاده کـــه در حــال وقــوع اسـت میشـود.

اگـر مـا حـس میکنیـم که نیـازی بـه اثبـات برنامـه معتـادان گمنـام داریـم شـاید لازم اسـت کـه ببینیـم چـرا ایــن احســاس را داریــم؟ ایــن عــرف بــه همــراه داشتن و نمایــش سکه ســن پاکــی، باعــث ایجــاد حــس غــرور پاکــی میشــود و آنهــا را در جایگاهــی متفــاوت از بقیــه اعضــا بــا ســن پاکــی کمتــر قــرار مــی دهــد.

اتحـاد و همسـانی و گمنامـی کجـای ایـن رفتارهاســت کتــاب پایــه بــه مــن مــی گویـد کـه فقـط بـرای امـروز زندگـی کنم. البتــه اعضایــی کــه مــدت بیشــتری در ایـن برنامـه هسـتند تجربـه بیشـتری در خصـوص پاک زیسـتن دارندکه مشـارکتش کننـد.

مـن نمـی گویـم کـه ایـن بخـش با ارزشــی در انجمــن مــا نیســت جوابهــا را مـن نـدارم. ایـن را مـی دانـم کـه در قـدم هـا و سـنتهای مـا هیـچ چیـزی در مـورد شـمارش زمـان پاکـی و ارائـه آن بـه طـور منظـم بـه عنـوان اثبـات بهبـودی گفتـه نشــده اســت .

مـن نمـی خواهـم چیـزی را عـوض کنـم. بدیهـی اسـت، آنچـه کـه معتـادان گمنـام انجــام مــی دهــد، بــه خوبــی کار خواهــد کــرد. مــن فقــط مــی خواهــم قــدری آگاهــی بــه اعضــا بدهــم. خواهــش مــی کنــم کلام مــن را بشــنوید و درک کنیــد کــه اینهــا از قلبــی سرشــار از عشــق و قدرشناســی نســبت بــه معتــادان گمنــام برآمــده اســت.
جی بی از میشیگان
برگرفته شده از مجله NA way
ژانویه سال ۱۹۹۲ میلادی

درباره نویسنده

مطالب مرتبط

6 نظر

  1. تواناشو

    بسیار عالی می شود اگر به تجربه اعضای قدیمی تر اخود بها داده و در انجمنی گمنام به دنبال نام نگردیم و این نکته مهم اساس روحانی تمام سنت های ما است.

    پاسخ
  2. ‍پینگ بک: وعده - تهیه ترازنامه قده دهم - معتادان گمنام - یک وعده هزاران پاداش - شماره ششم اسفندماه 1397

  3. ‍پینگ بک: خاطرات یک معتاد گمنام - وعده - یک وعده هزاران پاداش معتادان گمنام-اولین شماره ویژه نامه

  4. مسئول نشریات وعده

    🗞تنها چیزی که است مارا از مسیر بهبودی خارج کند فقط یک چیزاست
    غرور
    غرور از درون ما سر چشمه میگیرد
    ودر يك چشم بر هم زدنی تمام اندوخته ما را بر بادمیدهد.
    اینکه من میدانم
    دیگر بس است….
    جملاتی هستند که بعد ازمدتى از پاکی به سراغ ما خواهد آمد.
    ولی به یاد داشته باشید لازمه رشد در انجمن تسلیم وعاجز بودن است .

    پاسخ
  5. مسئول نشریات وعده

    🗞ما باید هشیار و گوش بزنگ باشیم تا از فرصت تقسیم رهبری در جوامع در حال رشد بهترین استفاده را بکنیم.

    اگر بخواهیم برای مدتی طولانی و دو دستی به موقعیت رهبری خود بچسبیم، ممکن است به خاطر رشد جامعه محلی و عدم نیازش به ما و یا بیزاری خود ما به علت فشار زیاد خدمت، آن موقعیت رهبری از ما گرفته شود.

    درک ما از گمنامی ممکن است به خاطر احساس اهمیت کردن بیش از حد، مبهم و کدر گردد. کم کم مملو از رنجش می شویم. تا زمانی که یک قدم عقب نرویم و از بیرون به خود نگاه نکنیم، متوجه نمی شویم این عدم فروتنی تا چه حد زشت است و دافعه دارد.

    🗞اصول راهنما،روح سنتهای ما

    سنت دوم (ص۵۴)

    پاسخ

نظر بدهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *