معتادان گمنام منطقه یک ایران 

گفتگو نه جرو بحث

گفتگو نه جرو بحث

گفتگو نه جرو بحث

سلام خدمت دوستان همدردم

از اینکه خدمتگزاران وعده پنجره‌ای گشودند تا اعضا بتوانند تبادل تجربه کنند سپاسگزارم. سالها با پافشاری بر روی خودمحوری در روابطم خود را حق به جانب می‌دیده و به روابطم با دیگران اهمیت نمی‌دادم. در روابطم نیازها و احساسات کور هدایتم می‌کرد و پس از مدتی فرو می‌نشست و من منزوی‌تر می‌شدم تا جایی که تنهایی و تاریکی مرا در آغوش می‌کشید. نه من دیگر کسی را می‌دیدم و نه برای دیگران اهمیتی داشتم.

پس از ورود به معتادان گمنام و کارکرد قدم‌ها متوجه جنبه‌های مختلف بیماری اعتیادم شدم و من تلاش‌های لازم برای بهبودی خود را در ابتدا با دوستانم در جلسات آغاز کردم. بسیاری از ناگفته های درونم را که خاک گرفته بود با راهنمایم درمیان گذاشتم. با عمل کردن به اصول برنامه، خانه و خانواده مفهوم و رنگ و روی تازه‌ای برایم پیدا کرد. روابط کاری برایم قابل احترام شد. کم کم داشتم رشد می‌کردم و به روابطم اهمیت میدادم، آنها را با ذوق شروع می‌کردم و به تداوم و اصلاح و ثباتشان توجه داشتم.

حد و مرز خود را در روابطم بررسی می‌کردم

اجازه می‌دادم دیگران مرا همانگونه که هستم بشناسند.انگار آدمها و روابطشان برایم مهم شده بودند. اما در میان سالهای بهبودی اتفاقاتی می‌افتاد که مرا تحت تاثیر قرار می‌داد و گاهی روابطم با دیگران دچار چالش، ترس، رنجش و یا کنترل می‌شد.

در NA آموختم که گفتگو یعنی گفتن به موقع و شنیدن فعال

وقتی با دوستی به مشکل می خوردم به جای طرد کردن وفاصله گرفتن، ترجیح می‌دادم با او صحبت کنم و حرفهایش را بشنوم. باور کنید که معجزه می شد، من راحت می شدم و او هم مرا بهتر می‌شناخت. بسیاری اوقات با همسرم بر سرموضوعی اختلاف نظر داشتیم بهترین راه برای نزدیکی و تفاهم را گفتگو انتخاب می‌کردم. حتی با فرزندانم وقتی بازی می‌کردم با آنها شروع به گفتگو می‌کردم تا اعتماد به نفس لازم را برای زندگیشان پیدا کنند. بارها در محل کارم به مشکل خوردم و به جای ترک کار ترجیح دادم برگردم و در مورد مشکلاتم صحبت کنم.

باید واقعیتی را به شما اقرار کنم که همیشه حق با من نبود!

نکته مهم اینجا بود که در مورد شرایط و زمان و مکان گفتگو با راهنمایم صحبت می‌کردم. در قدمها یاد می گرفتم از کلی نگری دست بردارم و به جزئیات روابط هم به طور خاص نگاه کنم. باید خودم را برای گفتگو از لحاظ روحی و ذهنی آماده می‌کردم، زمان مناسبی را انتخاب می‌کردم و خودم را برای شنیدن مخالفت‌ها، انتقادها و احساسات طرف مقابل آماده می‌کردم و یک محیط آرام را برای گفتگو در اولویت قرار می‌دادم. نمی‌توانم بگویم که گفتگو همه جا به ثبات روابط جواب می‌دهد یا همیشه نتیجه مثبت بوده است اما ارزش تجربه کردن را دارد. در گفتگو می‌توان در حالیکه خودمان هستیم روح از خودگذشتگی را هم تمرین کنیم. بارها در جلسات اداری و بدنه‌های خدماتی با همه اختلاف نظرهای موجود پس از زمانی با گفتگو توانستیم دوباره به اتحاد نگاه کنیم و تصمیم بهتری بگیریم.

امروز روابط ارزشمندی در زندگی من وجود دارند که برای مراقبت از آنها احساس مسئولیت می‌کنم و گفتگو ابزاری است که مرا به اصل فروتنی در روابط دعوت می‌کند.
معتاد گمنام از ورامین

 

درباره نویسنده

مطالب مرتبط

2 نظر

  1. مسئول نشریات وعده

    حقیقت این است که ما در اکثر روابط موفق نبوده ایم. به قول معروف، عدم توانایی در ایجاد و حفظ رابطه یکی از عوارض جانبی اعتیاد است. کتاب پایه می گوید که، بیماری اعتیاد ما را تبدیل می کند به “افرادی گمراه، وحشت زده و منزوی” که عادات عجیب و غریبی دارند و وقار و متانت اجتماعی خود را از دست داده اند. وقتی که بهبودی را تازه آغاز کرده بودیم، تشخیص نمی دادیم که ایراد ما در ارتباط با دیگران از چیست.تجارب ما به عنوان یک معتاد در حال مصرف ، عادات و توقعات ما را شکل داده بود.
    پاک زیستن

    پاسخ

نظر بدهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *