معتادان گمنام منطقه یک ایران 

کلاس های روانشناسی

کلاس های روانشناسی

کلاس های روانشناسی هم

به تنهایی کافی نبود…

دوباره برگشتم…

من در خانواده اعتیاد به دنیا آمدم و اعتیاد مادرم باعث شد از بدو تولد معتاد باشم.

مصرف مواد پدرم مدام افزایش پیدا میکرد تا جایی که چند باری تا اوردوز پیش رفت.مادرم هر روز آشفته تر میشد؛ برادرم در اوج جوانی و زیبایی ضعیف و ضعیفتر میشد…

من هم کودکی سختی را تجربه میکردم،کودکی که با هم سن و سال هایش تفاوت های بسیاری داشت. در اوج شور و شوق کودکانه نا امیدی را تجربه میکرد، سرنوشت خودم رو به مراتب بدتر از سرنوشت پدرم میدیدم و به عبارتی خودم رو مهره سوخته میدانستم.

این احساسات رفته رفته در من قوی تر شد تا جایی که اعتیادم هم با من بزرگتر میشد. در ابتدای نوجوانی مصرف موادم به روزی ۳ وعده رسیده بود و همین وضعیت روی درس و مدرسه ام تاثیر مستقیم داشت؛ صبح قبل از مدرسه اگر مصرف نمیکردم نمیتوانستم به مدرسه بروم و زنگ های آخر از خماری مواد فقط به ساعت نگاه میکردم و درد میکشیدم و هیچ چیز از درس و کلاس متوجه نمیشدم.

شرایط به گونه ای بود که همه چیز تحت تاثیر مواد مخدر پیش میرفت. تابستان سال ۸۵ بعد از اینکه برادر بزرگترم تصمیم به قطع مصرف گرفت من هم از او خواستم کمکم کند تا پاک شوم اما این بار به علت استفاده مواد صنعتی که این اواخر دچارش شده بودم تا چند وقت بعد از قطع مصرف تیکهای عصبی رهایم نمیکرد و ترک خیلی سختی رو تجربه کردم. آنقدر سخت که دیگر هیچوقت نمیخواستم تجربه اش کنم .

. . درعین حال نا امید از وضعیت موجود، در کمال بی انگیزگی فقط تحمل میکردم. تا اینکه اتفاق خارق العاده رقم خورد، آشنایی با انجمن. این آشنایی از طریق یکی از اقوام اتفاق افتاد. با شرکت در اولین جلسه احساساتی را تجربه کردم که تا آنوقت کمبودش را به شدت احساس میکردم. از ابتدای جلسه احساس صمیمیت و راحتی در من به وجود آمد انگار سالها اعضا را میشناختم و حرف هایشان به گوشم آشنا بود. بعد از چند جلسه احساس همدردی، امید و انگیزه در من به وجود آمد…

همه چیز خیلی عالی پیش میرفت تاآنجایی که بعد از یکی از جلسات چند نفر از اعضا به اتفاق به من گفتند که خودم را درگیر انجمن نکنم چون فقط ۱۴سال دارم و به نظرشان اتفاق خاصی برایم نیفتاده…

من با همین راهکار از انجمن دور شدم و احساس تعلقم را از دست دادم.این دور شدن عواقب خیلی بدی داشت. مشغله فکری های زیاد، تنش ها و رنجش های روزانه بیشتر و بیشتر می شد.

تنها اتفاق مثبت این بار خانواده ام بودندکه همه آنها عضو انجمن شده بودند. مدام در خانه صحبت انجمن بود. من هم که نمیخواستم به روزهای قبل برگردم اصول اولیه انجمن که باعث مواد نزدنم میشد را رعایت میکردم.

اما سختی های زیادی در آن سالها کشیدم که بخش عمده آن خلاء روحانی بود و ادامه کار را برایم سخت تر می کرد.

ابتدای دوران سربازی ام در سن ۱۹ سالگی عزمم را برای شرکت در جلسات و معرفی کردن خود با پسوند معتاد جزم کردم. اما به همین راحتی هم نبود.

حالا من ۵ سال پاک بودم اما دانش و اطلاعات و همینطور دوستان انجمنی که باید داشته باشم را نداشتم. این شد که به کلاس های روانشناسی روی آوردم و ترجیح دادم در فضای انجمن نباشم چون ارتباط برقرار کردن خیلی سخت شده بود.

کلاس های روانشناسی هم به تنهایی کافی نبود و من درک کردم که بیماری دارم که انجمن برای آن راهکارهایی مشخص و قابل دسترسی فراهم کرده و دوباره برگشتم. این بار تجربه ام بیشتر شد. از همان ابتدا سعی کردم اصولی رفتار کنم، راهنما گرفتم و شروع به کار کرد قدم کردم تاثیراتش در زندگی شخصی ام بی نظیر بود خدمت کردن قدم بعدی بود که باعث شد ارتباطم و احساس تعلقم بیشتر شود.

امروز ۱۲ سال میگذرد و من تقریبا هر روز صبحم را با جلسه آغاز میکنم.

ایمان دارم که هر روزی برای خودم و بهبودیم وقت بگذارم در آن روز قطعا موفقیت و احساس رضایت را تجربه خواهم کرد.

در آخر برای تمام خدمتگزارانی که به معتادان گمنام خدمت میکنند آرزوی موفقیت دارم.

ممنون که مشارکت مرا خواندید.

پیمان از تهران

درباره نویسنده

مطالب مرتبط

3 نظر

  1. vaadeh.ir

    عشقی را که در بهبودی تجربه می کنیم، شدید و زیبا است. ما یاد می گیریم که دیگران را به شدتی که تا کنون تجربه نکرده ایم دوست داشته باشیم، نه تنها هم دردان معتاد خود را بلکه همین طور خانواده و اطرافیان مان را. اکثر ما در دوران مصرف از عشق فراری بودیم. افرادی هم که ما را دوست داشتند فقط باعث شرمندگی ما می شدند. غرق در خود-مشغولی بودیم و هیچ چیز برای مان کافی نبود، عشقی که دیگران به ما داشتند برای نیازها و مطالبات روزافزون ما هرگز کافی نبود. اگر کسی به ما مهربانی می کرد، برای مان اهمیت قائل می شد یا از ما حمایت می کرد، از او سوُاستفاده می کردیم. بعضی از ما در خانواده ای معتاد بزرگ شده ‌ایم که هرگز امکان تجربه عشق را نداشتیم، یا اگر هم عشقی بود آن قدر در نوسان بود که آموختیم به آن اعتماد نکنیم.
    پاک زیستن

    پاسخ
  2. vaadeh.ir

    روش های متفاوتی که افراد جهت گذر از این مسئله استفاده می کنند تعجب آور است . ما حتی اگر نیز به دنبال استفاده از کمک های حرفه ای جهت پرداختن به مسائل کودکی و روابط خانوادگی مان باشیم باز هم نباید بهبودی خود را متوقف کنیم . بر عکس پایه و اساس برنامه ما هنگام درگیری با خاطرات و احساسات شدید از ما حمایت می کند وقتی که اعضا دیگر عشق و مهربانی خود را با ما تقسیم می کنند پی می بریم آنقدر هم که فکر می کنیم تنها نیستیم.
    پاک زیستن

    پاسخ
  3. مسئول نشریات وعده

    در انجمن معتادان گمنام یادمیگیریم فقط از طریق کارکرد روزانه قدمها و زندگی به روال برنامه از طریق فقط برای امروز پاک بمانیم، انجام قدم دهم یعنی گرفتن تراز روزانه و چک کردن خودمان با راهنما میتوانیم با خیال بهتر و آسوده تری زندگی کنیم

    پاسخ

نظر بدهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *