پیام ان-ای در مرکز ترک اعتیاد
گذشته مه آلودی داشتم با سن بسیار کم برای اولین بار الکل مصرف کردم و آن روز حس بزرگ شدن را تجربه کردم. سال نو بودتمام عزمم را جذم کردم و پول عیدی هایم را مواد مخدر خریدم تا در کنار یکی از اعضای خانواده و دوستانش همراه باشم،آنها مصرف می کردند و مهر تائید را برروی روح و روانم کوبیدند! احساس بزرگی و قدرت می کردم.
بعد از این اتفاق اقدام به مصرف مواد مخدر کردم. مدتها با همین منوال مصرف می کردم ولی هرگز به عواقب آن فکر نمی کردم.
رابطه خوبی با اعضای خانواده نداشتم. خودم را سرخورده و تنها می دیدم از ابتدای دوران کودکی به همراه برادرم خانه گریز شدیم و در همه جا به جز خانه خودمان احساس راحتی می کردیم.
کم کم مصرفمان بیشتر و تبدیل به عادت شد، وقتی مصرف می کردم احساس آرامش داشتم؛ مشکلات را فراموش می کردم و گوئی نسبت به مواد مخدر احساس تعلق داشتم! روزها و سالها گذشت با خواهر یکی از دوستان قدیمی که هم مصرف بودیم ازدواج کردم مدتی به خاطر اینکه دهان بعضی ها بسته بشه ترک کردم.تمام ذهنم فرمان می داد که این دفعه فرق داره این بار کنترل شده مصرف می کنم که با مشکل مواجه نشم و هیچکس نفهمه. و این واقعیتو فراموش کردم که معتاد آخرین نفریه که متوجه درد خود می شه و باز هم خودش را انکار می کنه. کم کم اجبار به مصرف شدم و دیگر توان کار را هم نداشتم. مشکلاتم روز به روز بیشتر می شد و اختلافات خانوادگی به مصرفم بیشتر دامن می زد. دوباره تنها شده بودم تنها کسی که برام مونده بود برادرم بود که اگه می تونستم پولی فراهم کنم می رفتم کنارش تا ساعتی درد دل کنم و…
صاحب فرزند شده بودم اما نه توانی برای سرپرستی داشتم نه توانی برای کار.خانه ام شده بود مکان مصرف دوستان تنها دلخوشی منو برادرم این بودک مصرف کنیم و در گوشه ای از قبرستان بشینیم و درباره هیچی حرف بزنیم.زندگی ام تاریک بود؛ سیاهی قلبم را پر کرده بود؛ دیگه امید نداشتم. همسرم طلاق گرفت منو دخترم در بدر کوچه و خیابان بودیم از وجودش پوششی برای امنیت خودم از اجتماع و مأمورین استفاده می کردم تا وقتی که دیگه از وجودش خسته شدم و او را به منزل پدر و مادرم بردم تا ازش مراقبت کنن کارتن خواب شده بودم؛ تاجاییکه برای تهیه یک وعده مواد مخدر گدایی میکردم و گاهی هم در قبرستان به شستن قبرها مشغول بودم سخت میگذشت خیلی سخت گرسنگی؛ بی لباسی؛ خماری؛ یک طرف؛ نگاههای مردم که لعنتم می کردند و به چشم انگل اجتماع نگاهم می کردند بیشتر عذابم می دادتا جایی که از خدا طلب مرگ می کردم. در یک شب تاریک خودم را بالای پل سنگی با ارتفاع زیاد دیدم آره. . . رفته بودم که خودم و از این زندگی نکبت بار راحت کنم خوب یادمه… اشک می ریختم و ازش میخواستم راحتم کنه
مگه تو خدا نیستی؟ پس کو قدرتت تو رو به بزرگیت جونمو بگیر،من نمیخوام زنده باشم و… مدتی گذشت و به منزل پدر و مادرم رفتم با گوش خودم می شنیدم که احتمالا یک هفته دیگه می میره پایه زندگیم در دو چیز خلاصه می شد «تهیه و مصرف«فقط زمانی از خونه بیرون می رفتم که هوا تاریک بود آن هم برای خرید مواد مخدرمدتی بود از برادرم بیخبر بودم «وقتی دیدمش سرحال شده بود«لباس خوشگل پوشیده بودتازه فهمیدم ترک کرده و انجمنی شده« البته با ناباوری«مگه می شه؛ غیرممکنه… خسته بودم خیلی خسته من از خدا مرگ می خواستم اما اون نقشه قشنگتری برام رقم زد ناخواسته در یک مرکز ترک اعتیاد بستری شدم و پیام خداوند توسط یک دوست همدرد به من رسیدتمام تلاشم مبنی بر این بود که دیگه نمی خوام مصرف کنم و همه هدفم برگشت همسرم بود.
تسلیم شدم و برای اولین بار از خداوند درخواست کمک کردم.به محض اینکه ترخیص شدم سراغ راهنمای برادرم رفتم به گفته ایشون وقتی منو دید فکر کرده بود روح دیده!جا داره سپاسگزاری خودم را ارائه کنم که ایشون طعم عشق و خدمت را به من چشاند و بدون چشمداشت کمکم کردگوش کردم؛ عمل کردم و صبر کردم… جلسات را اولویت زندگیام قرار دادم و شروع به کارکرد قدمها کردم. با کارکرد قدمها و شناخت بیماری اعتیاد ۳اصل روحانی صداقت؛ روشن بینی و تمایل را به مرور به اجرا گذاشتم. خدمت گرفتم و حس مسئولیت پذیری را تجربه کرد و کم کم غرور کاذبم کمرنگ شد.دیدگاهم به زندگی تغییر کرد.سرکار رفتم و اقدام به کسب روزی حلال کردم.از اولین بار مصرف پرهیز کردم و با زندگی تلخ گذشته خداحافظی کردم و آن را به عنوان تجربه حفظ کردم. همسرم برنگشت… اما برنامه کمکم کرد تا پذیرش واقعیت را تقویت کنم و دیگر دست از جنگ بردارم زندگیام رنگ شادی به خودش گرفت و دوستان خوبی پیدا کردم که منو به خاطر خودم دوست دارن حدود۷ ساله پاکم و در برنامه جاری هستم زندگی بدون مواد مخدر امکان پذیر میباشد.
سعید معتاد از قرچک
اگر شما طالب آنچه كه ما داريم هستيد و حاضريد براى بدست آوردنش كوشش كنيد، در آن صورت آمادهايد كه قدمهاى خاصى را برداريد. اينها اصولى هستندكه بهبودى ما را ممكن ساختند:
۱ـ ما اقرار كرديم كه در برابر اعتيادمان عاجز بوديم و زندگىمان غير قابل اداره شده بود.
۲ـ ما به اين باور رسيديم كه يك نيروى برتر مىتواند سلامت عقل را به ما بازگرداند.
۳ـ ما تصميم گرفتيم كه اراده و زندگىمان را به مراقبت خداوند، بدانگونه كه او را درك مىكرديم، بسپاريم.
۴ـ ما يك ترازنامه اخلاقى بىباكانه و جستجوگرانه از خود تهيه كرديم.
۵ـ ما چگونگى دقيق خطاهاي مان را به خداوند، به خود و به يك انسان ديگر اقراركرديم.
۶ـ ما آمادگى كامل پيدا كرديم كه خداوند كليه نواقص شخصيتى ما را برطرف كند.
۷ـ ما با فروتنى از او خواستيم كمبودهاى اخلاقى ما را برطرف كند.
۸ـ ما فهرستى از تمام كسانى كه به آن ها صدمه زده بوديم تهيه كرده و خواستارجبران خسارت از تمام آن ها شديم.
۹ـ ما به طور مستقيم در هر جا كه امكان داشت از اين افراد جبران خسارت كرديم، مگر در مواردى كه اجراى اين امر به ايشان و يا ديگران لطمه بزند.
۱۰ـ ما به تهيه ترازنامه شخصى خود ادامه داديم و هرگاه در اشتباه بوديم سريعاً به آن اقرار كرديم.
۱۱ـ ما از راه دعا و مراقبه خواهان ارتقاء رابطه آگاهانه خود با خداوند، بدانگونه كه او را درك مىكرديم شده و فقط جوياى آگاهى از اراده او براى خود و قدرت اجرايش شديم.
۱۲ـ با بيدارى روحانى حاصل از برداشتن اين قدمها، ما كوشيديم اين پيام را به معتادان برسانيم و اين اصول را در تمام امور زندگى خود به اجرا درآوريم.
اين دستورالعمل، مشكل به نظر مىرسد و ما نمىتوانيم آن را به يكباره انجام دهيم. ما يك روزه معتاد نشدهايم. بنابراين، به خاطر داشته باشيد كه به خودتان سخت نگيريد.
تنها مسئلهاى كه بيش از هر چيز ديگر باعث ناكامى ما در بهبودى مىشود، موضع بىتفاوتى يا بىحوصلگى نسبت به اصول روحانى است. سه اصل روحانى ضرورى: صداقت، روشن بينى و تمايل مىباشد. ما با در دست داشتن اين ها به سلامت به راه راست وارد شدهايم.
ما احساس مىكنيم كه برخورد ما با بيمارى اعتياد، كاملاً واقعبينانه است. هيچ چيز ارزش درمانى كمك يك معتاد به معتاد ديگر را ندارد. ما معتقديم كه روشمان عملى است، زيرا يك معتاد بهتر از هركس ديگر قادر است يك معتاد ديگر را درك و كمك كند. ما معتقديم كه هرچه زودتر با مشكلات اجتماعى روزمره خود روبرو شويم، به همان نسبت سريعتر مىتوانيم تبديل به اعضاى قابل قبول، مسئول و سازنده اجتماع خود شويم.
تنها راه جلوگيرى از فعّال شدن مجدّد اعتياد، خوددارى از مصرف، در همان بار اول است. اگر شما هم مثل ما هستيد، مىدانيد كه مصرف يك بار زياد و هزار بارهرگز كافى نيست! ما بر روى اين نكته قوياً تاكيد مىكنيم. زيرا مىدانيم كه مصرف هرگونه ماده مخدر، به هر شكلى و يا جايگزين كردن نوع ديگرى به جاى آن، آتش اعتيادمان را دوباره شعلهور مىكند.
تفاوت قائل شدن بين الكل و انواع ديگر مواد مخدر، باعث لغزش بسيارى از معتادان شده است. قبل از پيوستن به معتادان گمنام بسيارى از ما الكل را چيز جداگانهاى مىدانستيم، امّا ما توان پرداخت اين اشتباه را نداريم. الكل، يك ماده مخدر است و ما افراد مبتلا به بيمارى اعتياد، بايد از هرگونه ماده مخدر پرهيز كنيم تا بهبود يابيم.
برنامۀ معتادان گمنام روشی است که ما بواسطۀ آن می توانیم از زندگی های مملو از نومیدی و درد خود بگریزیم.
NA یک مسیر, یک فرایند و یک راه زندگی است. بسیاری از ما با امید ناچیزی به التیام یافت ن دردمان, وارد انجمن
می شویم. درابتدا تمایل ما به خاطر عذاب و ترس مان شکل می گیرد. زندگی به روال برنامه تغییراتی قابل پیش بینی و
همچنین تغییراتی که تصورش را هم نمی کردیم در ما ایجاد می نماید. انجمن معتادان گمنام توانایی آنرا به ما می دهد
که درماندگی خود را تبدیل به اشتیاق برای داشتن یک زندگی پربار نموده و از نظر روحانی رشد کنیم. تقریبأ از
همان ابتدای بهبودی ما تسکین را تجربه می کنیم. نخستین تجربۀ مسرت برایمان مانند آن است که برای اولین بار دنیا
را به جای سیاه و سفید رنگی دیده باشیم. ذهن ما باز و روحمان آزاد می شود. حتی اگر این تجربه برای چند لحظه
دوام داشته باشد, آن مسرت ما را در طی سخت ترین روزها و شبهایمان حمل خواهد نمود.
کتاب پاک زیستن،فصل اول
🗞معتادانگمنام، انجمن مردان و زنانی است که میآموزند چگونه بدون موادمخدر زندگی کنند. ما جمعیتی غیرانتفاعی هستیم و هیچ گونه حق عضویت و شهریهای به هیچ شکل نداریم. هر یک از ما حق عضویت خودرا قبلاً پرداخت کرده است. ما تاوان حق بهبودیمان را با درد پرداختهایم.
ما معتادانی هستیم که برخلاف انتظار، از مهلکه اعتیاد جان سالم بدر بردهایم و اکنون بطور مرتب گردهم میآییم. ما برای شنیدن پیام بهبودی، به داستانهای اعضایمان گوش فرا داده و نسبت به حرفهای صادقانه واکنش مثبت نشان میدهیم. ما متوجه شدهایم که سرانجام برای ما هم امید وجود دارد.
ما ابزاری که معتادان درحال بهبودی، به کمک آن، زندگی بدون موادمخدر را در NA آموختهاند، استفاده میکنیم. قدمهای دوازدهگانه، ابزار مثبتی هستند که بهبودی ما را ممکن ساختهاند. هدف اصلی ما پاک ماندن و رساندن پیام بهبودی به معتادی است که هنوز در عذاب میباشد. مشکل مشترک ما اعتیاد، باعث اتحاد ما شده است. ما با رفتن به جلسات، صحبت کردن و کمک به سایر معتادان، قادر به حفظ پاکی خود میشویم. تازهوارد مهمترین فرد در هر جلسهای است. زیرا ما فقط با در میان گذاشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم.
📘”کتاب پایه”
پینگ بک: معرفی معتادان گمنام - وعده - یک وعده هزاران پاداش معتادان گمنام