معتادان گمنام منطقه یک ایران 

نشریاتم رو دزدیدند

نشریاتم رو دزدیدند

نشریاتم رو دزدیدند

بابک.گ- شهریار سلامی با امید فراوان و شور و اشتیاق به زندگی بدون مصرف مواد. با وجود اینکه دو روز پیش دزد به مغازه ام زد و در این بی‌پولی و اوضاع خراب کاری مالم رو بردن، ولی من خیلی خوشحالم و شکرگزار. وقتی درک و باورهام رو در NA به چالش کشیدم، تونستم راه بهتری رو واسه زندگیم انتخاب کنم. با کارکرد قدم‌ها طرز فکرم عوض شد و زاویه دید من به مسائل کاملا متفاوت شده. وقتی فهمیدم از مغازه ام سرقت شده خیلی ناراحت شدم و غم برم داشت، اصلا انگار دنیا رو سرم خراب شد. ولی با مشارکت و مشورت با اعضا گروه و راهنما فهمیدم واسه هر آدمی ممکنه این اتفاق رخ بده؛ و من به سربه‌هوا بودن و عدم مراقبت و بی‌اهمیت بودن نسبت به اموالم پی بردم. در واقع درد باعث رشد و فهم بیشترمن شد.

من در گروه خانگی خودم مسئول نشریات هستم و همون روزی که ازم سرقت شد روز سرویس دهی کمیته نشریات شهرمون، شهریار بود. برای تهیه نشریات گروه رفتم و خرید کردم. نشریاتی که خریده بودم رو گذاشتم داخل ماشینم که فردا صبح با خودم ببرم به محل کارم و بذارم کنار نشریاتی که برای توزیع می‌برم به جلسه و برمی‌گردونم. رفتم سراغ نشریات ولی پیداشون نکردم (دو تا کیف پر از نشریات جلسه!) هرچی گشتم و پرس‌وجو کردم نبودن. فهمیدم دزد بدون اینکه محتوای داخل کیف ها رو نگاه کنه، برداشته و برده. یعنی دقیقا ۲۴ ساعت بعد از سرقت متوجه شدم نشریات جلسه‌مان نیست. این بار چند برابر روز قبل ناراحت و رنجور وعصبی شدم. علتش هم این بود که وقتی ازخودم سرقت شد گفتم عیب نداره سال بعد بهترشو می‌خرم ولی نشریات رو باید هر چه سریعتر تهیه و در جلسه توزیع می‌کردم، اما دریغ از یک پاپاسی. حالا بماند که چقدر دنیا رو مقصر این مسئله دونستم تا رسیدم به خودم. همش به خودم می‌گفتم چرا من فلان قدر پول ندارم که تاوان بدم؟ شاید بجای این اتفاق، تصادفی، مریضی‌ای، چیزی رخ می‌داد اونوقت می‌خواستم چیکارکنم؟ همش با خودم می‌گفتم با وجود این شغل و درآمد خوب چرا هیچ پس‌انداز و اندوخته‌ای نداری!؟ تو خودم کنکاش کردم دیدم نقص ولخرجی، تنبلی، بی بندوباری، بی برنامه کارکردن و بدتر از همه نسیه فروشی که عاملش ترسو بودن من تو کاسبی‌ام است، احاطه‌ام کرده. همون روز بدون اینکه عضوی از گروه متوجه این قضایا بشه، رفتم از یک دوست پول قرض کردم، نشریات رو خریداری کرده و در اختیار گروه گذاشتم و از کسایی که بهم بدهکار بودن با دردسر فراوان پول گرفتم و همون شب پول دوستم رو برگردوندم.
حالا تصمیمات من خوب وسازنده‌ست و امیدوارم خدا کمکم کنه بتونم عملی‌شون کنم. امیدوارم یکی از اون نشریات مسروقه پیام NA رو بگیره یا حداقل جایی قرارشون بده که در دسترس دوستای در عذابمون باشه تا اونا هم پیام NA رو بگیرن و برای یکبار هم که شده در جلسات شرکت کنند. گاهی خداوند از این طریق به آدم محبت میکنه.

بابک.گ- شهریار

بازگشت به صفحه اصلی نسخه مهرماه

درباره نویسنده

مطالب مرتبط

3 نظر

  1. مسئول نشریات وعده

    میتوانم به شیوه جدیدی از خانواده خود لذت ببرم و شاید بجای ایجاد شرمندگی یا دردسر مایه افتخار آنها شوم . کتاب پایه

    پاسخ

نظر بدهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *