من پیام می شوم

من پیام می شوم

سلام.علی هستم معتاد.ازتهران.گلریز
۲۰ سال اجباربـه مصـرف ۲۰سال دربـه دری ۲۰سـال دوری از خـدا کاری بـا مـن کـرد کـه مفهـوم زندگـی را از یـاد بـرده بـودم. بیماریـم چنـان رشد کـرده بــود کــه مــرا تــا حــد جنــون کشــاند. هــر لحظـه آرزوی مـرگ میکـردم.

یـادم هسـت رو حسـاب شـرایطی کـه داشـتم بـا وجـود بیمارانـی کـه در خانـه بـود پناهـگاه مـن بـه اجبـار در سـن ۱۵سـالگی ترمینـال جنوب و زیــر پلهــا بــود و همیشــه فــرار از مشــکلات را انتخــاب میکــردم. لحظــه بـه لحظـه مـواد بیشـتری را مصـرف میکـردم.اوایـل حالـم را کمـی خـوب میکــرد ولــی بــه مــرور زمــان پریشــانی گریبــان گیــرم شــد.

پیـام انجمــن را از بـرادرم گرفتـم. زندگـی مـن در یـک چارچـوب کوچـک انبـاری کـه از لابـه لای آجرهـای آن بـوی درد و ناامیـدی و خمـاری میآمـد خالصـه شـده بــود. بــا روحــی کامــلا شکســته بــا خــدا صحبــت میکــردم بــر اثــر مــواد مخــدر بارهــا قلبــم از تپــش ایســتاد امــا دوبــاره بــه زندگــی بــاز گشــتم و امـروز متوجـه شـدم کـه نیرویـی شـخصا از مـن مراقبـت میکـرد و مـن را بـه اتاقهـای پرعشـق و محبـت NA رهنمـون کـرد.و اولیـن کاری کـه کـردم از خـدا درخواسـت کمـک کـردم بـا خدمـت کـردن درمسـیر او اجـازه دادم در زندگــی مــن بیشــتر حضــور پیــدا کنــد طــی روز بــا راهنمایــم تلفنــی و حضـوری ارتبـاط مـی گـذارم.

۴۰ دقیقـه قبـل از جلسـه شـروع بـه نظافـت وآمــاده کــردن محــل جلســه میکنــم کــه ایــن کار باعــث احســاس خوبــی در مــن میشــود. وقتــی خدمــت میکنــم قویتــر و آرامتــر میشــوم و امـروز ۲مـاه و۱۳روز کـه پاکـم کـه خـدا رو شـکر میکنـم کـه دیگـر از آن روزگار تاریـک و عـذاب آور نجـات پیـدا کـردم. بـا کمـک راهنمـا شـروع بـه کارکــرد قدم هــا کــردم و هــر روز بــه جلســه مــی روم و ســعی میکنــم کــه فقـط بـرای امـروز زندگـی کنـم.

از خداونـد کمـک میخـوام تـا قدرتـی بـه مــن بــده تــا بتوانــم امیــدی باشــم بــرای کســانی کــه فکــر میکننــد کــه نمـی شـود بـدون مـواد زندگـی کـرد وخـدا آغوشـش بـرای آنهـا بـاز اسـت.

بــرای همــه شــما آرزوی ســلامتی و توفیــق دارم.