معتادان گمنام منطقه یک ایران 

لغزش بعد از یازده سال

لغزش بعد از یازده سال

می خواهم تجربه لغزش خود را با همدردانم در میان بگذارم و امیدوارم حامل پیام باشد.
بعد از عجزهای فراوان، کلاهبرداری، دزدی و حتی قاچاق و پس از اوردوز های پی در پی عاقبت در پاییز ۱۳۸۵ پیام برنامه را از خدمتگزاران کمیته H&I در مرکز بازپروری قرچک گرفتم. در آخرین اوردوزم در حالت بیهوشی سه تا بازداشتگاه را طی کرده بودم که بعد از ۴ الی ۵ روز در زندان عشرت آباد به هوش آمدم، در اتفاقی مشابه حدود سه ماه قبل که در شهرستان مرند آذربایجان شرقی برایم اتفاق افتاده بود به خانواده ام قول داده بودم که دیگر مصرف نخواهم کرد اما نمی دانم چرا نتوانستم.خلاصه بعد از آزادی به اولین جلسه NA (پارک صدف) رفتم و خودم را به عنوان تازه وارد معرفی کردم که با استقبال خوب اعضا، جلسات بعدی را هم تجربه کردم.
برایم عجیب بود که به چه سادگی می توان مصرف نکرد. خیلی خوشحال و شاد بودم و تمام پیشنهادات دوستان را اجرا می کردم مثل یار بازی، توپ بازی و زمین بازی و اصطلاحا روی ابرهای صورتی بودم، به شهرستان پردیس نقل مکان کرده و آنجا نیز در جلسات شب زدگان شرکت می کردم و بعد از ۷۲ روز اولین راهنمای خود را انتخاب کردم و با او شروع به کارکرد قدم کردم که به دلیل خود محوری ها با اولین اختلاف نظر تصمیم به تعویض راهنما گرفتم. چون نمی توانستم اعتماد کنم چند تا راهنمای دیگر هم عوض کردم و عاقبت با راهنمای چهارم خود و حدود ۷ ماه پاکی مجددا شروع به کارکرد قدم کردم و به لطف خداوند در ۹ ماه پاکی موفق به ترک سیگار نیز شدم.
تا حدود ده سال و نیم خیلی خوب در انجمن فعال بودم و رشد روحانی خوبی هم کرده بودم و حتی از نظر اقتصادی و مالی استقلال خوبی پیدا کرده بودم . هر چند در ابتدا با حقوق خیلی کم شروع به کار کرده بودم.
نهایتا در کمال تاسف با گیر افتادن در نقص طمع و تبدیل شدن آن به یک راز خودم را به بن بست رسیده دیدم و احساسات ناخوشایندی همچون احساس شکست، نا امیدی، پشیمانی، سرزنش خود، گناه و خجالت را تجربه کردم. با حفظ شخصیت کاذب و نشان دادن اینکه اوضاع خوب است، نارضایتی من از خود زیاد شد و فکر کردم حالا دیگر فرقی نمی کند اگر مصرف بکنم یا نه.
وسوسه شدید قدرت اقرار را از من گرفته بود. ترس از قضاوت و ترس از طرد شدن به سراغم آمد و متاسفانه بعد از ۱۱ سال و ۷ ماه مصرف کردم که مصرفم از همان نقطه ای شروع شد که حدود ۱۲ سال پیش متوقف شده بود. انگار فیلمی بود که از دستگاه خارج و اکنون مجددا وارد دستگاه شده بود و دقیقا از همان نقطه آغاز گردید. دوستان بهبودی نمی دانستند که من لغزش کرده ام. بنابراین تماس های بهبودی با من برقرار می شد…
آخه تا قبل از لغزش خدمات زیادی مثل گردانندگی، سخنرانی و غیره انجام می دادم که باعث شناخت اعضا و ایجاد ارتباط با من شده بود.
آخرین تماس. دوستی که وسوسه شدید داشت… بعد از مکالمه و بعد از اینکه راه جلسه را در پیش گرفت، گوشی را قطع کرده و حسابی گریه کردم و بعد از آن با راهنمای خود تماس گرفته و اقرار کردم و بعد از حدود ۱۲ روز در لغزش ماندن (از فردای آن روز) قطع مصرف کردم.
در یک مسافرت دسته جمعی با راهنما و دوستان با کمک آنها ترازنامه لغزش خود را تهیه کرده و آنرا بدون ترس خواندم.
امروز بعد از مدت کوتاهی ناراحتی از لغزش، کمتر از یک سال است که پاکم و دوباره برنامه را به صورت جدی دنبال می کنم.
روزانه حداقل ۲ الی ۳ تماس برای بهبودی برقرار می کنم.
جلسه می روم. راهنما دارم . قدم کار می کنم و بابت فصل جدیدی که در زندگی ام آغاز شده سپاسگزارم.
با تشکر از تمامی دوستان بهبودی و خدمتگذاران مجله وعده

درباره نویسنده

مطالب مرتبط

4 نظر

  1. vaadeh.ir

    بهبودی و لغزش
    در شخصیت خود آزار ما گرایشى وجود دارد که خواهان شکست ماست . اکثر ما احساس مى‌کنیم که لایق موفقیت نیستیم . این احساس ، در تمام معتادان مشترک است . افسوس به حال خود ، یکى از نواقص مخرب ماست و تمام انرژى مثبت را ازما مى‌گیرد . ما توجه‌ مان را بر روى هر چیزى که به مراد دل مان پیش نمى‌رود متمرکز کرده و تمام زیبائى‌ هاى دیگر زندگى را فراموش مى‌کنیم . بدون آن که تمایلى براى بهبود زندگى خود داشته باشیم و یا اصلاً میلى براى زنده ماندن هنوز در ما باشد ، مرتباً رو به تحلیل مى‌ رویم . بعضى از ما دیگر هرگز دوباره بر نمى‌ گردیم.
    ما ، باید بسیارى از چیزهایى را که فراموش کرده‌ایم ، دوباره از نو بیاموزیم و درصورتى که مایلیم جان سالم بدر بریم ، باید روش تازه‌اى در زندگى خود پیش بگیریم . معتادان‌ گمنام ، به همین دلیل به وجود آمده است . اعضاى این انجمن ، به سرنوشت معتادان مستأصل و در حال نابودى علاقه مندند و مى‌توانند زندگى بدون مواد مخدّر را ، بوقت خود ، به آن ها بیاموزند . براى بسیارى از ما پیوستن به این انجمن چندان آسان نبوده است ، زیرا ما نمى‌توانستیم بفهمیم که مبتلا به بیمارى اعتیاد هستیم . بعضى وقت ها ، ما رفتار گذشته خود را قسمتى از وجود خودمان مى‌بینیم ، نه قسمتى از بیمارى‌ مان.
    ما ، قدم اول را بر مى‌داریم و اقرار مى‌کنیم که در مقابل اعتیادمان عاجزیم و زندگى‌ مان غیر قابل اداره شده است . پس از مدتى آهسته آهسته اوضاع‌ بهترمى‌شود و ما شروع به بدست آوردن اعتماد به نفس از دست رفته خود مى‌کنیم . دراین جا غرورمان مى‌گوید که حالا دیگر خودمان مى‌دانیم که باید چه بکنیم و چون اوضاع قدرى بهتر شده است، فکر مى‌کنیم که دیگر چندان احتیاجى به این برنامه نداریم . غره‌ گى مانند چراغ خطر است . تنهایى و وحشت قدیمى دوباره به سراغ‌ مان مى‌آید . اوضاع خراب‌ تر مى‌شود . متوجه مى‌شویم که خودمان به تنهایى نمى‌توانیم موفق شویم . این بار، قدم اول را جدى‌تر برمى‌داریم و آن را از صمیم قلب مى‌پذیریم ، اما به هر حال زمان‌هایى خواهد بود که هوس شدید مصرف ، دوباره بسرمان مى‌زند و حال بدى پیدا مى‌کنیم و دلمان مى‌خواهد که فرار را بر قرار ترجیح دهیم . در این مرحله لازم است به ما یادآورى شود که از کجا آمده‌ایم و اگر لغزش کنیم این بار وضع به مراتب خراب‌ تر و بدتر مى‌شود . اینجاست که بیش از هر وقت دیگرى به برنامه نیاز داریم و متوجه مى‌شویم که باید آستین ها را بالا بزنیم .
    وقتى ما فراموش کنیم که چه کوشش و زحمتى صرف به دست آوردن این دوران آزادى در زندگى‌مان شده است ، ناسپاسى در ما پدید مى‌آید و خود آزارى دوباره از نو آغاز مى‌گردد . در صورتى‌که سریعاً در این مورد چاره‌ جویى نکنیم ، خطر لغزشى که تمام موجودیّت ما را تهدید مى‌کند ، در کمین‌مان نشسته است . ما اگر به جاى استفاده از راه‌ حل‌هاى این برنامه ، به تصورات باطلى که از واقعیات داریم بچسبیم ، دوباره منزوى مى‌شویم . تنهایى ، ما را از داخل مى‌خورد و موادمخدر که تقریباً همیشه قدم بعدى است ، مى‌تواند بقیه کار را تمام کند . عوالم و احساساتى که دراواخر دوران اعتیاد تجربه کرده بودیم ، حتى بدتر از گذشته ، دوباره به سراغ‌ مان مى‌آیند. این ضربه‌ها در صورتى که خودمان را تسلیم برنامه معتادان‌گمنام نکنیم ، به طور قطع نابودمان مى‌کند.
    لغزش ، هم مى‌تواند عامل نابودى ما باشد و هم ممکن است ما را به طرف خودشناسى و توجه به واقعیت وجودمان بکشاند . گریز زودگذر ، ارزش تقاص دردناک مصرف دوباره را ندارد . براى ما مصرف کردن ، با مردن برابر است ، اما معمولاً فقط مرگ جسمى نیست و چیزهاى دیگرى هم در ما کشته مى‌شود . یکى از بزرگ‌ترین موانعى که بر سر راه بهبودى قرار دارد ، انتظار بیجا از خود ودیگران است . براى ما روابط مى‌تواند مسئله بسیار دردناکى باشد . ما مردمى رویایى هستیم و در مورد اتفاقات آینده پیش داورى مى‌کنیم . وقتى رویائى به حقیقت نمى‌پیوندد ، عصبانى و رنجیده مى‌شویم . ما فراموش مى‌کنیم که در مورد دیگران عاجزیم . افکار و احساسات قدیمى ، مانند تنهایى ، یأس ، بیچارگى و افسوس دوباره به سراغ‌ مان مى‌آیند . فکر راهنما ، جلسه ، کتاب ، نشریات و تمام چیزهاى مثبت دیگر از خاطرمان مى‌رود . ما مى‌بایست بهبودى خود را در رأس قرار دهیم و اولویت‌ ها را فراموش نکنیم .
    بر روى کاغذ آوردن چیزهایى که مى‌خواهیم ، چیزهایى که تقاضا مى‌کنیم وچیزهایى که به دست‌مان مى‌رسد و مشارکت آن ها با راهنما و یا یک آدم قابل اعتماد دیگر به ما کمک مى‌کند که احساسات منفى خود را تجزیه و تحلیل کنیم و ازمیان‌شان بگذریم . وقتى به دیگران اجازه مى‌دهیم که ما را در تجربه خود شریک کنند ، امید بهتر شدن اوضاع در ما قوت مى‌گیرد . این طور به نظر مى‌رسد که قبول عجز ، براى ما مشکل بزرگى است . در صورت لزوم به اقرار به عجز ، احتمالاً اول سعى خواهیم کرد با آن بجنگیم و پس از خسته شدن از کوشش‌هاى بیهوده خود، شروع به مشارکت با دیگران مى‌کنیم و دوباره امیدوار مى‌شویم. به نظر مى‌رسد که شرکت روزانه در جلسات، فقط براى امروز زندگى کردن و مطالعه نشریات‌مان، افکارو دید ما را دوباره به طرف قطب مثبت هدایت مى‌کند. تمایل به آزمایش هر چه که براى دیگران کاربرد داشته است امرى حیاتى است . حتى در اوقاتى که ما حس مى‌کنیم نمى‌خواهیم به جلسات برویم، رفتن به جلسات براى‌مان یک منبع قدرت و امید است .
    براى ما بسیار مهم است که وقتى هوس مصرف به سرمان مى‌زند ، آن را با دیگران مشارکت ‌کنیم . عجیب است که معمولاً تازه واردان تصور مى‌کنند ، میل به مصرف ، براى معتادان امرى غیر طبیعى است . وقتى وسوسه‌ هاى سابق به سراغ‌ مان مى‌آیند ، با خود فکر مى‌کنیم حتماً ایرادى در کارمان است و ممکن نیست که اعضاى دیگر بتوانند آن را درک کنند.
    بسیار مهم است به خاطر داشته باشیم که هوس مصرف مى‌گذرد . ما دیگر هرگز اجبارى به مصرف نداریم ، هرگونه احساسى هم که داشته باشیم ، فرقى نمى‌کند و بالاخره همه آن ها مى‌گذرند . پیشروندگى بهبودى ، حرکتى مداوم در جاده‌اى سر بالا است . در صورتى که ما در این راه کوشا نباشیم ، دوباره به طرف قعر سرازیر مى‌شویم . پیشروندگى بیمارى ما مداوم است، حتّى در دوران پرهیز .
    ما عاجز به این جا مى‌آئیم و قدرتى را که در جستجویش هستیم، به کمک اعضاى معتادان‌گمنام پیدا مى‌کنیم ، اما براى دریافت آن باید دست خود را دراز کنیم . حال با پاکى و در این انجمن، لازم است با افرادى که ما را خوب مى‌شناسند رفت و آمد کنیم. ما به یکدیگر نیاز داریم. معتادان‌گمنام ، یک انجمن تنازع بقا است ویکى از مُحَسنات آن این است که ما را در تماس دائم و نزدیک با همان کسانى قرارمى‌دهد که مى‌توانند بهتر از هر کس دیگرى ما را درک و در بهبودى کمک کنند . ما هرچه قدر هم که ایده و نیت خوب داشته باشیم ، تا آن ها را به کار نگیریم ، هیچ کارى ازپیش نمى‌بریم . دراز کردن دست‌مان ، شروع تقلایى است که بالاخره به آزادى مى‌انجامد و حصارهایى‌ که در آن زندانى هستیم را از میان برمى‌دارد . یکى از علائم بیمارى ما ، احساس بیگانگى است. مشارکت صادقانه ، آزادى براى بهبودى را درما پدید مى‌آورد .
    ما از این که دیگران حضورمان را در جلسات گرامى شمرده‌اند و باعث احساس راحتى ما شده‌اند بسیار سپاس گزاریم . ما اگر پاک نمى‌ماندیم و به جلسات نمى‌رفتیم به طور قطع برداشتن قدم‌ها براى‌مان مشکل‌تر مى‌شد . مصرف هر گونه ماده مخدرى جریان بهبودى را به تأخیر مى‌اندازد.
    همه ما متوجّه مى‌شویم احساس خوبى که با کمک به دیگران پیدا مى‌کنیم ، محرکى است که ما را در زندگى موفق‌تر مى‌کند . ما مى‌ آموزیم که وقتى دردى داریم از دیگران تقاضاى کمک کنیم . براى اکثر ما گاه این مسئله پیش مى‌آید . ما دریافتیم که وقتى درد دل مى‌کنیم ، از دردمان کاسته مى‌شود . اعضاى انجمن ما آماده‌اند افرادى را که لغزش کرده‌اند در بهبودى یارى دهند ، آن ها بصیرت لازمه این کار را دارند و در صورتى که از ایشان سؤال شود مى‌توانند پیشنهادات مفیدى ارائه دهند . بهبودى ما در معتادان‌گمنام مى‌ بایستى از درون خود ما سرچشمه بگیرد و هیچ کس براى هیچ کس دیگرى جز خود پاک نمى‌ماند.
    ما در رابطه با بیمارى‌مان با یک قدرت نابود کننده و قهار که قدرتش مافوق ما است و مى‌تواند ما را به لغزش بکشاند سر و کار داریم. اگر لغزش کرده‌ایم ، مهم این است که بدانیم باید هر چه زودتر دوباره خود را به جلسات برسانیم . در غیر این صورت ممکن است، فقط چند ماه ، چند روز یا چند ساعت از نقطه‌اى که بازگشت از آن دیگرممکن نیست بیشتر فاصله نداشته باشیم. بیمارى ما آن قدر مکار است که مى‌تواند ما را در تنگناهاى غیر قابل تصورى گرفتار کند . وقتى این اتفاق افتاد ، تا وقت باقى است ، البته اگر بتوانیم، دوباره به برنامه برمى‌گردیم. به مجرد مصرف، ما دوباره تحت کنترل بیمارى‌مان قرار مى‌گیریم .

    پاسخ
  2. vaadeh.ir

    بهبودی و لغزش
    ما هر چند وقت هم که پاک مانده باشیم ، هرگز به طور کامل بهبود پیدا نمى‌کنیم . غفلت و رکود دشمن شماره یک کسانى است که مدت‌هاى طولانى پاک مانده‌اند . در صورتى که این غفلت طولانى شود ، سلسله مراتب بهبودى متوقف مى‌شود . عوارض بیمارى دوباره به وضوح در ما نمایان مى‌گردد . انکار ، دوباره به همراه وسوسه و اجبار ما را در خود مى‌گیرد . احساس گناه ، پشیمانى ، ترس و غرور ، ممکن است غیر قابل تحمل شود . به زودى به جایى مى‌رسیم که دیگر کاملاً در تنگنا قرار گرفته و انکار و قدم اول در مغزمان به کشمکش برمى‌خیزند . اگر بگذاریم وسوسه مصرف بر ما غلبه کند ، دیگر کار تمام است و تنها چیزى که مى‌تواند نجات‌مان دهد ، پذیرش تمام و کمال قدم اول است . ما باید خودمان را کاملاً تسلیم این برنامه کنیم.
    اوّلین کارى که انجام مى‌دهیم این است که پاک مى‌مانیم و با این عمل امکان به وجود آمدن مراحل دیگر بهبودى را فراهم مى‌آوریم . مادامیکه پاک بمانیم، در هرشرایطى ، بزرگترین امتیاز ممکن را در مقابل بیمارى خود داریم و از این بابت سپاس گزاریم.
    بسیارى از ما بهبودى خود را در اماکن محفوظى مانند مراکز بازپرورى وخانه‌هاى بهبودى ، شروع مى‌کنیم . وقتى به اجتماع باز مى‌گردیم ، در خود احساس گیجى ، سردرگمى و زخم‌ پذیرى مى‌کنیم . شرکت هر چه بیشتر در جلسات ، شوک این گونه تغییرات را به مراتب قابل تحمل‌ تر مى‌کند . محیط جلسات، فضاى امنى براى مشارکت با دیگران است . ما به مرور طبق این برنامه زندگى مى‌کنیم و مى‌آموزیم که اصول روحانى را در زندگى‌مان به کار ببریم. ما باید از چیزهایى که مى‌ آموزیم استفاده کنیم والا آن ها را با یک لغزش از دست مى‌دهیم .
    بسیارى از ما اگر نتوانسته بودیم به گروه‌ها و اعضاى NA اعتماد کنیم ، کارمان تمام بود ، زیرا هیچ راه دیگرى براى‌مان وجود نداشت. در آغاز، ما هم مجذوب این انجمن شده بودیم و هم از آن مى‌ترسیدیم . با آن که دیگر با رفقاى دوران مصرف احساس راحتى نمى‌کردیم ، امّا جلسات را هم هنوز خانه خود نمى‌دانستیم . به مرور در اثر تجربه مشارکت ، ترس‌ مان کمتر شد . هر چه بیشتر مشارکت کردیم ، بیشتر ترس‌هاى‌ مان فرو ریخت . ما به این دلیل مشارکت مى‌کردیم . رشد ، یعنى تغییر کردن . حفظ سلامتى روحانى ، یعنى بهبودى مداوم و جارى . انزوا ، رشد روحانى ما را به خطر مى‌ اندازد .
    آن عده از ما که انجمن را پیدا کرده و قدم‌ها را زندگى مى‌کنیم ، به مرور مى‌ آموزیم که با دیگران چگونه ارتباط برقرار کنیم. همان طور که رشد مى‌کنیم ، مى‌آموزیم که چگونه بر گرایش‌ هاى مخفى شدن و فرار از خود و احساسات‌مان غلبه کنیم . صادق بودن در مورد احساسات‌مان ، به دیگران امکان مى‌دهد با ما همسان شوند و خود را در ما ببینند . ما متوجّه شده‌ایم که وقتى صادقانه ارتباط برقرار مى‌کنیم ، بر دیگران تأثیر مى‌گذاریم . صداقت ، نیاز به تمرین دارد . هیچ یک از ما ادعا نمى‌کنیم که کامل هستیم . خصوصاً در مواقعى که زیر فشاریم و یا راه فرار نداریم ، براى حفظ صداقت ، باید از قدرت روحانى و عاطفى زیادى برخوردار باشیم. مشارکت با دیگران ، احساس تنهایى و انزوا را از ما دور مى‌کند . این روند از قدرت خلاقه روح سرچشمه مى‌گیرد.
    وقتى ما این برنامه را کار کرده و روزانه قدم‌هاى آن را زندگى مى‌کنیم ، در بکارگیرى اصول روحانى با تجربه مى‌شویم . این تجربه که در طول زمان بدست مى‌آید ، در بهبودى روزمره به ما کمک مى‌کند . ما باید از هر چه که یاد مى‌گیریم استفاده کنیم والا آن را از دست مى دهیم و فرقى هم نمى‌کند که چند وقت پاک مانده‌ایم. سرانجام به ما نشان داده مى‌شود که باید صادق باشیم وگرنه دوباره مصرف مى‌کنیم. براى تمایل و فروتنى دعا کرده و عاقبت در مورد قضاوت هاى نادرست یا تصمیمات بد خود صادق مى‌شویم . در برابر کسانى که به آن ها لطمه زده‌ایم مسئولیت تقصیرات خود را بر عهده مى‌گیریم و هر طور که لازم باشد اشتباهات مان را جبران مى‌کنیم . در این مرحله ما دوباره وارد راه حل شده و براى خود برنامه‌اى داریم . اکنون به کارگیرى این برنامه براى‌مان آسان‌تر مى‌شود و مى‌فهمیم که راه جلوگیرى از لغزش ، توسل به قدم‌هاست.
    تله دیگرى که ممکن است پس از لغزش در آن گرفتار شویم ، این است که فکر کنیم دیگر نمى‌توانیم مصرف را متوقف کرده و پاک بمانیم . ما به تنهائى هرگز نمى‌توانیم پاک بمانیم . با درماندگى اعتراف مى‌کنیم که خودمان دیگر نمى‌توانیم کارى از پیش ببریم . ما در حالى که خودمان را ملامت و شکنجه مى‌کنیم ، دوباره به طرف برنامه برمى‌گردیم و با خود فکر مى‌کنیم که هیچ کس به شهامتى که براى بازگشت لازم است اهمیّت نمى‌دهد . ما در این انجمن آموخته‌ایم که خالصانه‌ ترین احترامات را براى این‌گونه شجاعت ها قائل شویم . ما از ته دل براى کسانى که باز مى‌گردند هورا مى‌کشیم. لغزش خجالت ندارد ، برنگشتن خجالت دارد . ما باید ازاین خیال باطل که خودمان مى‌توانیم ، دست برداریم و آن را در هم بشکنیم.
    نوع دیگر لغزش ، از میان رفتن اولویت پاکى است . براى ما پاک ماندن باید در رأس هر چیز دیگرى قرار داشته باشد . همگى ما گاه سختى‌هایى را در دوران بهبودى خود تجربه مى‌کنیم و اگر از چیزهایى که آموخته‌ایم استفاده نکنیم ، دچار سقوط عاطفى مى‌شویم . آن ها که از این مهلکه‌ها جان سالم به در مى‌برند ، شجاعتى از خود نشان مى‌دهند که نمى‌تواند از خود آن ها سرچشمه گرفته باشد . ما پس از گذشتن ازاین گونه دوره‌ها متوجّه مى‌شویم که همیشه قبل از طلوع ، هوا تاریک‌ تر است . ما وقتى از دوره سختى مى‌گذریم و پاکى خود را حفظ مى‌کنیم ، براى بهبودى ابزار تازه‌اى پیدا کرده‌ایم که مى‌توانیم به دفعات از آن استفاده کنیم.
    ممکن است در صورت لغزش احساس خجالت و یا گناه کنیم . هر چند که لغزش باعث شرمندگى است ، امّا نمى‌توانیم هم آبرو و هم جان خود را در عین حال حفظ کنیم . ما به این نتیجه رسیده‌ایم که در این‌گونه مواقع بهتر است هر چه زودتر خود رابه این برنامه برسانیم . پا بر روى غرور گذاشتن ، به مراتب از مردن یا به کلى دیوانه شدن بهتر است.
    تا وقتى که ما به خاطر پاکى خود شکرگزار باشیم ، حفظ آن براى‌مان آسان‌ تر است . بهترین راه شکرگزارى ، رسانیدن پیام و مشارکت تجربه ، امید و نیروى‌ مان با معتادانى است که هنوز در عذابند . ما حاضر به کمک به هر معتاد در حال عذابی هستیم.
    زندگى روزانه به روال این برنامه ، تجربه‌هاى با ارزشى به همراه دارد . درصورتى که وسوسه مصرف به سرمان بزند ، با درسى که از تجربه خود گرفته‌ایم ، مى‌دانیم که باید با یک معتاد در حال بهبودى ، تماس بگیریم و خودمان را به یک جلسه برسانیم.
    معتادان در حال مصرف ، مردمى خودمحور ، خشمگین ، وحشت‌زده و تنها هستند . در دوران بهبودى ، ما رشد روحانى را تجربه مى‌کنیم . در دوران مصرف ، ما مردمى دروغگو ، خودخواه و غالباً در بند زندان یا بازپرورى بوده‌ایم . برنامه به ما امکان مى‌دهد که به اعضاى سازنده و مسئول اجتماع خود تبدیل شویم .
    همان طور که ما وارد اجتماع مى‌شویم ، آزادى سازنده ما ، کمک مى‌کند تا اولویت‌هاى خود را مشخص کنیم و کارهاى اساسى را اوّل انجام دهیم . به کارگیرى روزمره قدم‌هاى دوازده‌گانه ما را از افرادى که بوده‌ایم ، به کسانى که تحت رهبرى یک نیروى برتر هستند ، تبدیل مى‌کند. به کمک راهنما و یا مشاور روحانى‌مان به مرور مى‌آموزیم که به نیروى برتر‌مان اعتماد کنیم و به او متکى باشیم.
    برگرفته شده از : کتاب پایه معتادان گمنام

    پاسخ
  3. مسئول نشریات وعده

    در بین ما افرادی هستند که فکر می‌کنند بدون کارکرد قدم چهارم هم اوضاع خوب پیش می‌رود. اما تجربه ما بعنوان یک انجمن نشان داده است اعضایی که این قدم بسیار مهم را کار نکنند، دیر یا زود دچار لغزش خواهند شد.
    برای اکثر ما انگیزه کارکرد قدم چهارم خیلی ساده است: ما برنامه بهبودی را انجام می‌دهیم و مایل به ادامه آن هستیم. همانطور که بیماری ما فقط مصرف مواد نیست و جنبه‌های متعددی دارد، بهبودی ما نیز فراتر از صرفاً پرهیز از موادمخدر است. راه حل مشکل ما تغییری اساسی در نوع تفکر و رفتار ماست و به علاوه، احتیاج داریم اصولاً برداشت خودرا از دنیا و نقشی که در آن ایفا می‌کنیم، عوض کنیم. لازم است نحوه برخورد خودرا تغییر دهیم و تفاوتی نمی‌کند که انگیزه ما تنها تمایل به دوری از مصرف موادمخدر باشد و یا اینکه بخواهیم در جهت بهبودی خود حرکت کنیم.

    📚”کتاب چگونگی عملکرد

    پاسخ
  4. حجت

    سلام
    امشب بخاطر این اومدم سراغ این مطلب که امروز برای من روز سختی بود اما آخر شب که تراز نوشتم دیدم بهترین کار در برخی مواقع تاب آوردن و ایستادگی است لااقل اگر نمیتونیم پیش بریم عقب هم نریم سر جامون وایسیم تا طوفان تمام بشه.
    و این نتیجه ایستادن تو روزهای سخت گذشته بود که وایسادم و به ایزارهای این برنامه مجهز شدم.
    جوانان پیل افکن شیر گیر
    ندانند دستان این گرگ پیر
    بیماری اعتیاد حکایت بسیار داره
    الان احساس خوبی دارم که از این طوفان عبور کردم و سر جایم ماندم الان در هوای آرام پس از طوفان باز به پیش میروم.

    پاسخ

نظر بدهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *