فقط میخواستم پاک بشم
ســلام بــه دوســتان همــدردم. اگــر بخــوام کمــی از خــودم بگــم منــم سرگذشــتم مثــل بقیــه معتــادان گمنــام بــود. بیمــاری اعتیــاد کــه از بچگــی بــا مــن بــود و در یــک نقطــه ز زندگیــم بــه خاطــر حــس کنجــکاوی و ســرپوش روی ترسهــام بــه مصــرف مــواد مخــدر روی آوردم. دقیقــا زمانــی کــه مــادر شــدم و بــه خاطــر مثــلا عــذاب وجــدان کــه بچــهام اعتیــاد پیــدا میکنــه اون طفــل بیگنــاه رو از شــیر گرفتــم تــا بتونم تــو لجــنزاری کــه بــرای خــودم درســت کــردم بیشــتر دســت و پــا بزنــم. نمیدونــم چنــد ســال گذشــت ولــی چشــم بــاز کــردم دیــدم دختــرم بــزرگ شــده بــدون اینکــه خــودم بفهمــم.
واقعــا نمیدونســتم چطــور بایــد مــادری میکــردم چــون تمــام احساســات منــو مــواد مخــدر گرفتــه بــود تــا اینکــه واقعــا بــه یــک نقطــه از زندگیــم رســیدم کــه همــه چیــزم رو از دســت دادم حتـی شـعورم. بـا یــک دنیــا نــاامیــدی وارد برنامــه معتــادان گمنــام شــدم. بــا درد زیــاد گــوش میکــردم و فقــط میخواســتم پــاک بشــم. بــه لطـف خـدا و ابزار برنامــه امیــدی کــه از دســت داده بــودم رو پیــدا کــردم. کــم کــم روی پاهـام ایسـتادم و بــه اصــول برنامــه اعتمــاد کــردم. وقتــی معجزات برنامــه رو میدیــدم، وقتــی بچه هایــی کــه در زندگــی و اجتمـاع موفـق و پـاک زندگــی میکــردن را میدیــدم، بــه خــودم نهیــب مــیزدم کــه تــو هــم میتونــی بــه شــرطی کــه بخــوای و امــروز بــه لطــف خــدا در مســیر بهبودی دارم پیش مــیرم. امــروز در اجتمــاع شــغلی دارم، در خانــواده جایگاهــی دارم و امانــتدار مــردم هســتم.
کسیکـه در گذشـته هیــچ کــس بهــش اطمینــان نداشــت و همــه اینهــا رو از برنامه معتــادان گمنــام دارم. تنهـا چیـزی کـه منـو امیــدوارم کــرد صبــر و صبـر بـود. بـه امیـد اینکــه شــاهد آمــدن دوســتان همــدردی باشـیم کـه در عذابـن.
مریم از تهران
ما معتادانی را دیده ایم که برای سالها پاک مانده اند . سوالی که اغلب پرسیده می شود این است : آنها چطور پاک مانده اند ؟ از آن جایی که بیشتر معتادان در مقابل پاک ماندن برای همیشه ، جبهه می گیرند ، ما پیشنهاد می کنیم که فقط برای امروز پاک باشید . تجربه ما نشان می دهد که با تصمیم گیری برای پاک ماندن فقط برای امروز ، یا حتی فقط برای این لحظه ، ما قدرت لازم برای کسب بهبودی را پیدا م یکنیم .
با خواندن این داستان ناخودآگاه به یاد داستانی افتادم که در کتاب پایه خوانده بودم،چقدر زندگی ما معتادان شبیه هم هست:
مادرهراسان:
من خیال میکردم معتاد کسی است که مواد مخدر قوی مصرف میکند، کسی که جایش گوشة خیابان یا در زندانهاست. وضعیت من فرق میکرد ـ من مواد مصرفیام را از پزشک یا دوستانم میگرفتم. میدانستم یک جای کار درست نیست، با این همه سعی میکردم درست رفتار کنم ـ سرِ کار، در زندگی زناشویی، و در کار فرزندداری. واقعاً تمام تلاشم را میکردم. تا مدتی همه چیز خوب پیش میرفت، بعد من خراب میکردم. اوضاع همیشه بر همین منوال بود و هر بار به نظر میرسید تا ابد هین طور خواهد ماند و چیزی عوض نخواهد شد. من میخواستم مادر خوبی باشم. همسر خوبی باشم. میخواستم عضوی از جامعه باشم اما همیشه احساس جداافتادگی میکردم………..
بحران یعنی ؛ آشفتگی و تغییر حالت ناگهانی ، یعنی بالاترین مرحله یک جریان منفی . در واقع بحران یعنی بمب ساعتی ای که ضامن انفجاری آنرا کشیده اند و شروع به شمارش معکوس کرده است . بحران یعنی شرایط بسیار وخیم و بسیار جدیست و لذا باید فکری جدی و اساسی کرد ، بنابراین در اینگونه شرایط دو راه بیشتر نیست ، یا سکون و انفجار و در نتیجه نیستی و انحطاط ، و یا تن دادن به حرکت و بدنبال راهی گشتن برای برون رفت از این بحران ، طبیعیست بهترین گزینه انتخاب حر کت و بهبودیست ، زیرا که ما دیگر واقعاً به آخر خط رسیده ایم و دیگر حتی با ابزارهای خودفریبی هم نمیتوانیم شرایط بحرانی را توجیه یا انکار کنیم .
پینگ بک: پاکسازی ذهن - وعده - یک وعده هزاران پاداش معتادان گمنام-ویژه نامه-تیر1398
ما جلب مسائل و چیزهایی می شویم که قوه ادراک ما را تحریف و غیر طبیعی می کند ،از مصرف مواد مخدر گرفته تا رنجش.
(پاک زیستن )