معتادان گمنام منطقه یک ایران 

شکوفایی تسلیم

شکوفایی تسلیم

شکوفایی تسلیم

اسم من مجید و یک معتاد هستم خودمحوری شدید من باعث شد که بعد از چند سال پاکی لغزش کنم و دوباره در چرخه اجبار بـه مصرف قرار بگیرم. فکر می کردم که این بار با دفعات قبل فرق دارد اما اشتباه می کردم هیچ فرقی نداشت.

دوبـاره در بـدری، آوارگـی، زندگـی بـدون حـق انتخاب و مصـرف افراطـی شـروع شـد. طـی یـک اتفـاق کـه خـودم هیـچ نقشی در آن نداشتم بـه زنـدان افتـادم، آخـر خـط مصـرف مـن زنـدان بـود. هیـچ وقـت فکـر زنـدان را هـم نمـی کـردم، امـا مصـرف مـواد مخـدر باعـث ایـن اتفـاق در زندگـی مـن شـد! زنـدان افتـادن مـن باعـث برگشـت مـن بـه زندگـی بــدون مصــرف مــواد مخــدر شــد.

همانجــا بــود، کــه پذیرفتــم اعتیــاد بــرای مــن مشــکل ســاز شــده اسـت و تمـام امنیـت هایـم بـه خطـر افتـاده و بایـد بــرای خــودم کاری انجــام دهــم. چــون بــا جلســات آشــنایی داشــتم از دوســتان پرســیدم کــه آیــا در زنـدان جلسـات برگـزار مـی شـود؟

خوشـبختانه آنجـا جلســات بــود و مــن خــودم را بــه آنجــا رســاندم و شـروع بـه شـرکت مـداوم در جلسـات کـردم. راهنمـا گرفتـم و قـدم کار کـردم و کـم کـم تغییـرات در مـن شــروع شــد،از تمــام رفتارهــای گذشــته ام دســت برداشــتم و یــک زندگــی جدیــد را آغــاز کــردم.

یــک روز کــه بــه عنــوان منشــی در جلســه را بــاز کــردم و داخــل رفتــم دیــدم یــک گنجشــک از یــک دریچــه کوچــک داخــل اتــاق شــده و تــا منــو دیــد پــرواز کــرد و خــودش رو بــه در و دیــوار مــی کوبیــد. مــی خواســت خــارج بشــه ولــی نمــی تونســت. مــن هــم تـلاش کــردم کــه آزادش کنــم ولــی اون تقـلـای بی مــورد مــی کــرد، نــه خــودش مــی توانســت بــه خـودش کمـک کنـه نـه مـی گذاشـت کـه مـن کمکش کنـم. تـا اینکـه از نفس افتـاد و دیگـه نتوانسـت تکون بخـوره.

در حقیقـت تسـلیم شـد، وقتـی آروم شـد بـه آهسـتگی گرفتمـش و از همـان راهـی کـه آمـده بـود رهایـش کـردم. انـگار برایـم ایـن یـک پیـام از طـرف خــدا بــود چــون دقیقــا یــاد روزگار خــودم افتــادم، خداونـد در خیلـی از شـرایط سـخت زندگـی بـه هـر وسـیله ای میخواسـت بـه مـن کمـک کنـه ولـی مـن مثـل همیـن گنجشـک تقلـای بـی مـورد میکـردم و خـودم رو بـه در و دیوارمـی کوبیـدم، تـا اینکـه از نفس افتـادم و تسـلیم شـدم و بـه کمـک خداوند و دوسـتان همـدردم بـه رهایـی رسـیدم.

تمــام مســیر بهبــودی مــن تــا بــه امــروز پــر از پیامهـای خـدا بـوده کـه بـه مـن در شـناخت خـودم و بیمـاری ام بیشـتر کمـک کـرده. امـروز کـه ایـن نامه را مینویسـم ۲ سـال و هفـت مـاه و یـازده روزه کـه از مـواد مخـدر پـاک هسـتم و آزادانـه زندگـی میکنـم و از بهبــودی ام لــذت میبــرم.

درباره نویسنده

مطالب مرتبط

3 نظر

  1. ‍پینگ بک: تسلیم - وعده - یک وعده هزاران پاداش معتادان گمنام-شماره هفتم-فروردین 1398

  2. مسئول نشریات وعده

    تغییر دیدگاه همانند نگاه کردن به دنیا از زاویه ای دیگر و با عینکی متفاوت است. تسلیم همان ارتقا دیدگاه است، که باعث می شود ما دیگر به دنبال پیدا کردن راهی برای کنترل نباشیم. صداقت نیز می تواند دیدگاه ما را ارتقا دهد و ما را برای پذیرش حقیقت آماده کند. مادیگر کمتر نگران این هستیم که دیگران درباره ما چه فکر می کنند، و در عوض در می یابیم که جوابگوی اخلاقیات و ارزش های خود هستیم. شفاف تر می توانیم ببینیم که زندگی بر طبق اراده نیروی برترمان می تواند به چه شکل باشد. هر بار که تسلیم می شویم، دنیا برای ما کمی بیشتر جا باز می کند. ما می توانیم فراتر از وسوسه های خود نگاه کنیم و امکان تغییر دیدگاه مان را بپذیریم. ما ممکن است نفس عمیقی بکشیم و از خود سوال کنیم که واقعا چه اتفاقی خواهد افتاد اگر که ما رها کنیم.تجربه باعث رشد ایمان مان می شود و برای ما فرصتی فراهم می کند تا به زندگی خود با دیدی متفاوت نگاه کنیم. توسط به دست آوردن تجربه، دیگر برای عمل از روی باور هایمان، لنگ نخواهیم زد.مطمئن می شویم که نتیجه رها کردن برای مان مصیبت به بار نخواهد آورد. چند بار بیداری روحانی به ایمان مستمر ختم خواهد شد.
    پاک زیستن

    پاسخ
  3. مسئول نشریات وعده

    تسلیم شدن در دوران بیماری می‌تواند معنای متفاوتی داشته باشد ما یا باید در برابر فرآیند درمان تسلیم شویم یا در برابر واقعیت فناپذیر بودن و میرایی یا در برابر امکان ادامه زندگی  در اینجا تسلیم شدن به معنی انصراف یا بی خیالی نیست.
    ( پاک زیستن ص ۱۲۲) 

    پاسخ

نظر بدهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *