معتادان گمنام منطقه یک ایران 

روزنه هوا زیر خاک

روزنه هوا زیر خاک

در زیر خاک روزنه ای از هوا پیدا کردم

بــا سلام و درود بـه همـه همدردانــم . قبـل از هـر چیـز تشکر می کنـم از تمـام دوستانی کـه در ایــن مسیر بــه مــن کمک کردنـد. و آرزوی بهترینهــا را برایشان دارم، مــن هــم مثــل خیلــی هـا وقتی بــه خــودم آمدم که اجبـار بــه مصـرف داشتم و همـه تلاشم را بـرای تـرک می‌کـردم ولـی هیـچ وقـت نتیجـه نــداد.

در ســن ۲۳ ســالگی بــا برنامــه آشـنا شــدم و توانســتم قطــع مصــرف کنــم . نزدیــک بــه ســه سـال اصـول را رعایـت کــردم و در جلسـات شـرکت کـردم ولـی بعـد از آن، جلسـاتم کـم رنـگ تـر شـد تـا اینکـه دیگـر بـه طــور کامــل از جلســات جــدا شــدم و بــه مســیر خــود ادامــه دادم. چــون هیــچ میلــی بــه مــواد نداشــتم فکــر کــرده بــودم کـه هیـچ مشـکلی نخواهـم داشـت، ولـی هرسـال زندگـی ام آشـفته تـر مـی شـد. شاید از نظر مالی رشد کرده بودم ولــی هیــچ آرامشــی در زندگـی نداشـتم .تـا اینکـه نزدیـک بـه تولــدم بــودم و بــا همــکارم بــه مشــکل بــر خــوردم.

درگیری و فوت همکارم

درگیــر شــدیم و متاســفانه در آن درگیــری همــکارم فــوت کــرد. مــن بــه زنــدان افتــادم حالــم اصــلا خــوب نبــود، فکــر کــردم کــه دیگــر دنیـا برایـم تمـام شـده و همـه چیـز را از دسـت داده ام، در زنـدان از همـان مـاه اول شـروع بـه مصـرف کـردم. یعنـی بـا اولیــن مصــرف خیلــی راحــت مصــرف کننــده شــدم.

زندگــی برایــم ســخت و نکبتبــار شــد و شــرایط خیلــی بــدی برایــم رقــم خــورد. یــک ســال بــا ایــن شــرایط گذشــت و مــن دیگــر هیــچ شـباهتی بـه انسـان نداشـتم، تـا اینکـه در زندان متوجه اتاقی شدم که روی درب آن دعـای آرامــش نوشـته شـده بــود و صــدای دسـت زدن چنــد نفــری از آنجــا مــی آمــد. یــک لحظــه دنیــا دور ســرم چرخیــد. انــگار گمشــدهای را پیــدا کــرده بــودم یــا اینکــه در زیــر خــاک روزنــه ای از هــوا پیــدا کــردم.

ورود من به جلسات

وارد جلســه شــدم، تعــداد آنهــا ۹ نفــر بــود، احســاس کــردم همــه دنیــا را بــه مـن داده انـد. خـدا بـار دیگـر دسـت مـرا گرفتــه و مــن آن را درک مــی کــردم، خیلــی طــول نکشــید کــه خــودم را پیـدا کـردم و مـن کـه فکـر مـی کـردم همــه چیــز برایــم تمــام شــده بــا تمــام امیــدواری پیــش میرفتــم. شــروع بــه کارکـرد قـدم هـا کـردم. اصـول برنامـه را رعایـت کـردم و هـر روز یـک اتفـاق خــوب برایــم افتــاد.

نزدیــک بــه ســه سـال پاکـی بـودم کـه یـک هدیـه بزرگ از خــدا گرفتــم و بــا گرفتــن رضایــت از زنــدان آزاد شــدم. همــه دارایــی ام را از دســت داده بــودم و همســرم از مــن جـدا شـده بـود و تـک دختـرم را پـدرم نگه میداشــت. ولــی خــودم را نباختــم و بـا اصـول انجمـن پیـش رفتـم و خیلـی زود دوبـاره اتفاقهـای خـوب برایـم رقـم خــورد.

آزادی

بعــد از آزادی از زنــدان ســر کار رفتـم و امـروز یـک کارگاه خیاطـی دارم کـه ۱۰ نفـر در آن کار مـی کننـد. ازدواج کــردم و بــا دختــر گلــم کــه امــروز ۱۶ سالشــه خــوش و خــرم در کنــار هــم زندگــی می‌کنیم. همــه اینهــا را مدیــون انجمــن و دوســتان بهبــودی هســتم، ً مخصوصـا کسـانی کـه در زنـدان دسـتم  را گرفتنــد و خیلــی از آنهــا هنــوز آزاد نشــده اند.

آرزوی بهترینهــا را برایشــان دارم. تصمیــم دارم تــا آخریــن لحظــه عمــرم بــا NA بــه زندگــی ام ادامــه دهــم، چــرا کــه مــن تنهــا محکــوم بــه مـرگ هسـتم.

مهــدی ز از شــهریار

 

درباره نویسنده

مطالب مرتبط

4 نظر

  1. مسئول نشریات وعده

    بعضی از ما با وجودی که از مواد مخدر استفاده، سواستفاده و استفاده نا به جا می کردیم، اما هنوز خودمان را معتاد نمیدانستیم و همیشه به خود میگفتیم (من جنبه اش را دارم). ما در مورد ماهیت اعتیاد، تصورات نادرستی داشتیم و فکر میکردیم معتاد کسی است که که در خیابان دعوا و مرافه کند، مرتکب جرم و خلاف شود، سرنگ کثیف مصرف کند و یا به زندان برود.
    کتاب پایه

    پاسخ
  2. مسئول نشریات وعده

    زمانی که پاکسازی مخروبه گذشته آغاز می شود، مسائلی که لازم است در آن ها رشد کنیم، ممکن است از بیرون قابل رویت نباشد. ما از عمل کردن بدون فکر و عکس العمل آنی نشان دادن، به جایی می رسیم که سعی می کنیم تمام تصمیمات مان دائمی باشند. چیزی باید ما را مجذوب کند. و برای آن لازم است که هدف داشته باشیم، در غیر این صورت با کارهای از روی وسوسه و اجبار سر خود را گرم خواهیم کرد. مشکلی که در مورد گیر کردن برسر یک مسئله وجود دارد، این است که خیلی آسان احساس نومیدی به ما دست می دهد که زود تبدیل به خود مشغولی و بی تفاوتی می شود. احساسی بد و شرم آور به ما دست می دهد وقتی که می بینیم به جای پیام رسانی، داریم تقلا می کنیم تا چراغ بهبودی خود را روشن نگه داریم. مسئولیتی که احساس می کنیم در رساندن پیام داریم، می تواند تبدیل به بهانه ای شود تا حقایق زندگی خود را به مشارکت نگذاریم. اما بدون حقیقت ما اصلا پیامی برای رساندن نداریم. و زمانی که بسته هستیم، مشکل است تا نوری بر وجود ما تابیدن گیرد. اقرار آغاز تغییر است.
    پاک زیستن

    پاسخ
  3. مسئول نشریات وعده

     تعریف کردن بهبودی سخت است برای اکثر ما به کلام کشیدن درد اعتیاد فعال نیز به همان سختی است ما فقط با راز های خود اینجا نیامده ایم ما زبانی نیز جهت توصیف تجربه های خود نداشتیم این حالت را فصل ۸ از کتاب پایه اینگونه توصیف میکند :”زبان بی کلام همدلی ” که ما را به یکدیگر متصل می سازد و به ما امید می دهد.
    ( روح سنت ها ص ۲۵۹) 

    پاسخ

نظر بدهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *