معتادان گمنام منطقه یک ایران 

دستبندی برای تغییر

دستبندی برای تغییر

دستبندی برای تغییر

تو ماشین کلانتری نشسته بودم و به سمت دادگاه می رفتیم، دستبند به دست،خمار،نگــران وتنهــا !!! این اولین باری نبود این احساسات رو داشتم و من همیشه تنها بودم. حتی وقتی توی جمع بودم.

اما این دفعه غم زیادی داشتم. چون تازه لغزش کرده بودم و طعم پاکی هنوز زیر زبونم بود. افکارم شلوغ بود، بیشتر از همه چیز غم از دست دادن پاکیم رو داشتم، بــا کلی رویـا کـه بـا اولیـن بـار مـصرف دود مـی شـدن. یــه چیــزی رو مــی دونســتم و اون چیــز ایــن بـود کــه واقعـا نـمی خـوام مـصرف کنـم. ولـی از خــودم هیــچ قدرتــی نداشــتم. دیگــه حتــی میتونسـتم بـه خـودم اعتـماد کنـم! خدایـا تـو کمکـم کـن، مـن نمیتونم…چنـد مـاه بعـد پـاک شــدم.

دیگــه دنبــال اینکـه تــو برنامــه شـناخته بشـم و رقــم پاکیــم بــره بــالا نبــودم. گاهـی خـودم هـم نـمی دونستم چـی مـی خـوام امـا نـه، فقـط زندگـی کردن و میخواسـتم اون هـم زندگــی پــاک رو. دوبــاره ســفر رو شروع کــرده بـودم و فقـط مـی خواسـتم بـه مسـیرم ادامـه بـدم . پاکـی رو تجربـه کنـم. بخنـدم، گریـه کنـم زندگــی کنــم و مــواد مــصرف نکنــم… اولیـن سـالگرد پاکیـم رو جشـن گرفتـم بـا کلـی احساســات خــوب.

بــه یــک نفــر اعتـمـاد کــرده بـودم، خـودم و NA رو بـاور کـردم. مـن تـو سـن کم مـصرف رو شروع کـرده بـودم و کلـی کارای نیمـه تمـوم داشـتم… شــب تولــد پنــج ســالگیم کلــی از همــون کارا رو بــه سرانجــام رســونده بــودم. بــی اختیــار اشـک مـی ریختـم. ایـن اشـک شـوق بـود. پـر از سپاسـگزاری بـودم و احساسـات جدیـد.

تـوی ایـن سـالها و روزهـا، جایـی کـه حتـی خـودم هم بـاور نداشـتم، امیـد نداشـتم و نیرویـی نداشـتم، منـو بـاور کـردن و ازشـون امیـد و نیـرو گرفتـم. یــه جــوری مــی خواســتم ایــن سپاســگزاری رو جـبران کنـم و اون هـم بـا خدمـت کـردن بـرام میـسر شـد .

حــدود ده ســال پاکــی دارم. سالهاســت از اون تنهایــی و انــزوا فاصلــه گرفتــم. کلــی مشــکلات جدیــد دارم و خیلــی از روزهــا احساســات مختلفــی رو تجربــه مــی کنــم. هــر روز بــه اســتقبال زندگــی و فــراز و فرودهــاش مــی رم. تــوی تــمام ایــن مــدت ارتباطــم رو بــا برنامــه حفــظ کــردم. بــا خــدا هــم ارتباطــم نزدیکـتـر شـده و هـر روز چنـد دقیقـه رو دعـا مـی کنـم. جلسـات از مـن حمایـت کـرد و مـن هـم سـعی مـی کنـم حضـور مرتب داشـته باشـم.

شـخصیت واقعـی خـودم رو پیـدا کـردم. تـوی شـغلم بـالا و پاییـن زیـادی رو تجربـه کـردم. بـا دوسـتانم در برنامــه ارتبــاط عمیــق و صمیمــی دارم، هنــوز ازدواج نکـردم. تـا حـدودی خـودم و احساسـاتم رو شـناختم. عشـق رو، جدایـی رو و زندگـی رو تجربـه کـردم. تـوی برنامـه یـاد گرفتـم زندگـی کنـم و بــه دیگـران هــم اجـازه بــدم زندگـی کننـد،خندیــدم و گریـه کــردم. هنـوز بــا تـمـام وجـودم مــیخــوام ســفر کنــم و پــاک زندگــی کنـم.

بـاور کـردم تـا وقتـی اجـازه بـدم نیـروی برتــر، جلســات و برنامــه از مــن حامیــت کننــد ســفر ادامــه دارد… امـروز تصمیـم گرفتـم بـه نوشـتن و مشـارکتم رو از روزی شروع کنــم کــه تــوی ماشــین کلانتری نشســته بــودم، دســتبند بــه دســت، خــمار، نگــران و تنهــا…

درباره نویسنده

مطالب مرتبط

2 نظر

  1. مسئول نشریات وعده

    جلسات موجب حفظ ارتباط ما با جایی که بوده ایم میشوند ولی از آن مهم تر ارتباط ما را با جایی که در بهبودی خود میتوانیم برویم حفظ می کنند.
    فقط برای امروز

    پاسخ
  2. مسئول نشریات وعده

    ما بر بنیادی مستحکم اتکا می کنیم، و هرگز کار کردن بر روی آن را متوقف نمی کنیم. ما می دانیم که وقتی به جلسه NA می رویم، چه انتظاری باید داشته باشیم، که این باعث احساس امنیت و سلامت در ما می شود. ما ممکن است در برابر تغییر شکل و شیوه برگزاری جلسه مقاومت کنیم حتی اگر روش خوبی باشد. زیرا ما به شدت به یک نواختی وابسته هستیم. تغییر در دیگر زمینه های زندگی نیز برای ما چالش برانگیز است. زمانی که تغییر را تجربه می کنیم، دلمان می خواهد خیلی سریع به مکانی که در آن احساس آسودگی و آشنایی می کنیم، برگردیم. اگر به خود اجازه دهیم تا زندگی ای عاطفی ای داشته باشیم، بدون اینکه احساسات مان ما را کنترل کند به رهایی تازه ای دست یابیم.
    پاک زیستن

    پاسخ

نظر بدهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *