ماجراهایــــــــــــ یــوهپــــــــــــــــ
کسانیکه بطور مرتب در جلسات شرکت میکنند پاک میمانند…
حضور مرتب | همیشه تو دوران پاکیم از جلسه نرفتن ترس داشتم.
خیلی از دوستام رو دیده بودم که از جلسات کمکم دور شدند و الان بین ما نیستند.
یه وقتایی هم تو جلسات مشارکتهایی میشنیدم از اعضایی که یه مدت از جلسات فاصله گرفته بودن و چه بلاها و مصائبی رو متحمل شده بودن.
خوب این آدما نمونههای روشنی بودن واسه اینکه منم متوجه بشم با دوری از جلسات ممکنه دچار عاقبتی چون زندان، تیمارستان و یا حتی مرگ اعتیادی بشم. واسه همین همیشه سعی میکردم ارتباطم رو با جلسات NA حفظ کنم.
امروز از آخرین جلسهی حضوری که رفتم حدودا سه ماه میگذره!!!
تو این چند وقتی که جلسات به دلیل شیوع کووید ۱۹ بسته شد، کلی اتفاقای جدیدو تجربه کردم.
اوایل دست و پا میزدم و همش این در و اون در میزدم و بیقرار بودم. کمکم با شرایط خودمو وفق دادم و آروم آروم به زندگی جدید عادت کردم…
زندگی با بیماری اعتیاد، آشنا با برنامه معتادان گمنام و بدون جلسه…
این روزا یکی بعد از دیگری جلسات در حال باز شدن هستند ولی من انگار به جلسه نرفتن عادت کردم.
حضور مرتب ندارم ، تمایلم برای جلسه رفتن کمرنگ شده، حتی یه وقتایی پیش خودم میگم شاید خیلی هم نیاز به جلسه نداشته باشم. شاید بدون جلسه هم بشه پاک موند. شاید اصلا بهتره برم سراغ قسمتهای دیگهی زندگیم و اونا رو ردیف کنم.
از اونجایی که بعد از مدتی تو برنامه بودن تا حدودی متوجه فعالیت اعتیادم میشم چند شب پیش رفتم سراغ راهنمام. مثل همیشه اول با دقت به صحبتهام گوش میداد و لابلای حرفهام چندتا سوال هم ازم پرسید. در پایان پیشنهاد داد که یه جلسه نود دقیقهای برم بعدش دوباره برم پیشش.
منم رفتم جلسه خونگیم.
اون شب کلی مشارکت جدید شنیدم و دوستامو دیدم.
آرامشی که از جلسات گرفتم خیلی تو تصمیمات مهم زندگیم موثر بوده. من میخوام پاک بمونم. من میخوام زنده بمونم. میخوام زندگی کنم و به دیگران هم اجازه بدم زندگی کنن. میخوام تو مسیر بهبودی باشم. اینو فهمیدم که اولین کاری که باید انجام بدم حضور مرتب تو جلساته.
بعضیا مثل خودم بودن
چند تا از بچهها تو شرایط خوبی نبودن، بعضیا ناامیدی و حتی فکر خودکشی اومده بود سراغشون؛ بعضی هم تو این چند وقت بصورت مرتب تو جلسات مجازی شرکت کرده بودن؛ اصلا انگار جلسه یه حال و هوای متفاوتی با قبلا داشت. بعد از جلسه و دیدن اعضا یادم افتاد که اوایل پاکیم منم اوضاع خوبی نداشتم. حتی اون روزا تو یه دورهای منم فکر خودکشی داشتم. بعضی از درد و دلام با خدا رو یادم افتاد: «خدایا! آخه چرا من اینجوریم؟ چرا دست به هرکاری میزنم آخرش خراب میشه؟ چرا من نمیتونم مثل بقیه زندگی کنم؟ مواد میزنم، نمیتونم زندگی کنم. مواد هم نمیزنم بازم بلد نیستم چجوری زندگی کنم…»
اصلا یادم افتاد که من بلد نیستم زندگی کنم. اومدم اینجا چون راه دیگهای بلد نبودم. یادم افتاد یه جایی تو نشریات خونده بودم که باید حواسمون باشه چیزایی که تو برنامه به دست میاریم باعث فاصله ما با برنامه نشه…
من هنوز همون آدم هستم. فقط حضور مرتب تو جلسات باعث کلی تغییرات رو به جلو تو زندگیم شده. به امروزم که نگاه میکنم با مرتب اومدن به جلسات خیلی چیزا برای من عوض شده. درونم چقدر آرومتر از گذشته شده.
آرامشی که از جلسات گرفتم خیلی تو تصمیمات مهم زندگیم موثر بوده. من میخوام پاک بمونم. من میخوام زنده بمونم. میخوام زندگی کنم و به دیگران هم اجازه بدم زندگی کنن. میخوام تو مسیر بهبودی باشم. اینو فهمیدم که اولین کاری که باید انجام بدم حضور مرتب تو جلساته. باید خدمت کنم. منتظر جلسه اداری گروه میمونم تا برای پست منشی گروه کاندید بشم. تو نشریات خیلی خوب گفته: کسانیکه بطور مرتب در جلسات شرکت میکنند پاک میمانند…