معتادان گمنام منطقه یک ایران 

تمام خانواده من …

تمام خانواده من ...

تمام خانواده من …

سلام اسم مـن سارا و یـک معتاد و سپاسگزار خداوند هستم که ۵ سال و ۲ ماه پاکی و بهببودی دارم.

متاسفانه در یک خانواده بیمار بـه دنیا آمدم بـه نحوی که داروی بیشتر درد های بچه ها، داروی تقویتـی مسـن تـر هـا و اسباب تفریـح میان سـال هـا مـصرف مـواد مخدر بــود. بــه همیــن دلیــل قبــل از ازدواج بارهــا بــه دلیــل بیــماری هــای مختلــف مــواد مــصرف کــرده بــودم. بنــا بــه شرایــط خانوادگــی ازدواج مـن بـا شـخصی بـود کـه فرزنـد یـک خانـواده مـصرف کننـده بـود.
مـصرف هـای گاه و بیـگاه مـن ادامـه داشـت تـا وقتـی کـه خواهـرم دچار بیمــاری سرطــان شــد و مــن مجــوز مـصـرف دائــم خودمــو صادرکــردم.
همــه مــی گفتنــد بــا شرایــط روحــی کــه داری و بچــه شــیرخواره بایــد گاهــی مـصـرف کنــی تــا سر پــا بمونــی، و ایــن گاهــی مــصرف کردنهــا دائمـی شـد. اونقـدر ولـع مصـرف داشـتم کـه در همـه حـال مـصرف مـی کـردم و ایـن مـصرف هـای افراطـی وزن منـو از ۸۰ بـه ۶۰ کیلـو رسـوند. گاهــی چــای آبلیمــو مــی خــوردم تــا از میــزان نئشگیام کــم بشــه و بتونــم دوبــاره مـصـرف کنــم(بیـمـاری مــا لاعلــاج، کشــنده و پیش رونــده اسـت).

بعــد از یــک ســال و نیــم مـصـرف، بــرادر بزرگــم بــا انجمــن آشــنا شــد و کــم و بیــش بــا مــن در مــورد برنامــه صحبــت مــی کــرد. اون روزهــا وقتمــو تــوی شــبکه هــای اجتماعــی مــی گذرونــدم بــه همیــن خاطــر بـرادرم گفـت جسـتجو کـن ببیـن انجمـن صفحـه یـا گروهـی تـوی فضـای مجــازی نــداره؟ سرچ کــردم و تــوی یــک صفحــه کــه راجــع بــه اعتیــاد مطالبـی داشـت عضـو شـدم، همزمـان یـک سـی دی هـم بـه مـن رسـید کـه مشـارکت برخـی از همدردامـون بـود و ایـن تلنگـری شـد بـرام کـه قطـع مصـرف کنـم

امـا حضـور فیزیکـی در جلسـات نداشـتم فقـط تـوی همــون گــروه مجــازی گاهــی مشــارکت مــی کــردم و بیشــر مشــارکت هـای اونهـا رو مـی خونـدم. بعـد از یـک مـاه نتونسـتم در برابـر وسوسـه هــا مقاومــت کنــم. چــون آگاهــی نداشــتم و اصــول ســاده و ابتدایــی NA رو رعایـت نمی کـردم.

یـک شـب دچـار فلـج صـورت شـدم و اولیـن تجویـز خانـواده مـصرف مـواد بـود. دوبـاره و بـا شـدت بیشـری مصـرف رو از سر گرفتــم تــا حــدی کــه گاهــی ناگهانــی بیهــوش مــی شــدم. امــا از آنجایـی کـه اطرافیانـم مصرف کننـده بودنـد بـه جـای پیشـنهاد قطـع مـصـرف میگفتنــد مــواد قــوی تــری مصــرف کــن (مــا اطلاعاتمــون رو از کســانی میگرفتیــم کــه خودشــون اطلاعــات درســتی نداشــتند) متاسـفانه مـن هیـچ وقـت بـرای مـکان مصـرف و مـواد مصرفـی مشـکلی نداشـتم. هیـچ وقـت درد خـماری نکشـیدم، هیـچ کـس منـو بـه خاطـر مصرف شمـاتت نکـرد… امـا آشـفتگی حاصـل از بیـماری اعتیـاد بـه حدی در زندگیـم پررنـگ بـود کـه بـه معنـی کلمـه بـه آخـر خـط رسـیدم. آشــفتگی هام بیشـتـر شــد و کارایــی مــن در زندگــی کمــتر.

دیگــه نــه بـه عنـوان مـادر، نـه فرزنـد، نـه همـسر و نـه دوسـت جایـگاه درسـتی نداشــتم و وظایفمــو درســت انجــام نمی دادم. بــه شــدت منــزوی شــده بودم، تنهــا ارتبــاط منــو همــسرم کــه حــالا شریــک مصـرف هــم بودیـم افـراد مصرف کننـده خانـواده بـود، بیشتـر از همـه پـدر و مـادرم. بقیـه اطرافیـان هـم بـه دلیـل رفتارهـای بیمارگونـه و خودمحـوری هـای بیــش از حــد تمایلــی بــه ارتبــاط بــا مــا نداشــتند.

تـا اینکـه پیـام انجمـن رو از یـک عضـو قدیمـی کـه نسـبت فامیلـی هـم بـا مـا داشـت گرفتیـم. ایـن بـار بـا جلسـات آشـنا شـدم. لـذت حضـور فیزیکــی در یــک جلســه و پذیرفتــه شــدن توســط دوســتان همــدرد رو تجربـه کـردم. مراقبـت و همراهـی اون عضـو قدیمـی کـه حـدود یکـ ماه حامــی مــن و همســرم بــود و عشــقی کــه از اعضــا دریافــت کردیــم باورهــای مــا رو تقویــت کــرد و تــا امــروز حضــور مــا رو در برنامــه همیشــگی کــرده.

تاثیــرات مثبــت برنامــه و تغییــرات مــن و همــسرم جاذبـه ای شـد بـرای اطرافیانـم. مـادرم در سـن ۶۰ سـالگی و پـدرم در سـن ۶۸ سـالگی قطـع مـصرف کردنـد. مـادرم ۳سـاله کـه مرتـب ورزش مـی کنـه و بـه معنـی کلمـه جـوان تـر شـده. پـدرم ۳ بـار عمـل جراحـی داشـت بـدون مـصرف مخـدر .

بعـد از پـدر و مـادرم کـه بـه فاصلـه دو مـاه از هـم و در اولیـن تولـد پاکـی مـن و همـسرم پـاک شـدند هـر سـال یـک یـا دو نفـر از اعضـای فامیـل هـم قطـع مـصرف کردنـد (۶ نفـر بعـد از پــدر و مــادرم)، امـروز بـا تمـام وجـود شـکرگزار خداونـد هسـتم بـه خاطـر داشـته هایـی کـه واقعـا قابـل شـمارش نیسـت و در راس همـه اونهـا پاکـی از مـواد و حضـور پررنـگ خداونـد و جـاری شـدن اراده اش تـوی زندگیمـه. در پایــان دعــا مــی کنــم بــرای همــه کســانی کــه از بیـمـاری اعتیــاد در عــذاب هســتند و خــدا رو بــه خاطــر داشتن دوسـتان همــدردم شــکر میکنــم.

درباره نویسنده

مطالب مرتبط

3 نظر

  1. مسئول نشریات وعده

    ایمان داشتن به فرآیند به این معنی است که باور داشته باشیم در مسیر درست قرار داریم، حتی اگر جایی نباشیم که خود فکرش را می کردیم. ما به چالش های بزرگ تر می پردازیم، بر روی اصولی که قبلا هیچ گاه نداشتیم تکیه می کنیم، به مسئولیت هایمان می پردازیم، حتی وقتی که خیلی سنگین به نظر می رسند. ما در میابیم که نیروی برتر به ما کمک می کند تا کارهایی را که به تنهایی نمی توانیم از پس آن بر بیاییم را، انجام دهیم، اما کارهایی را که خود قادر به انجامش هستیم را برای مان انجام نمی دهد. درک اینکه ما قادر به تحمل و انجام چه کارهایی هستیم، تعجب آور است. زمانی که از سعی در کنترل کردن چیزهایی که در برابرشان عاجز هستیم، دست بکشیم، تازه در می یابیم که قدرت ما در کجاست و چطور می توانیم از آن استفاده کنیم تا بتوانیم خود و دنیای اطراف مان را تغییر دهیم.
    پاک زیستن

    پاسخ
  2. بنیامین

    قدم دوازدهم

    تقریباً همه ما افرادی را می شناختیم – مثلا یك معلم، یك مشاور، عضوی از خانواده، یا یك افسر پلیس – كه به ما می گفتند مصرف مواد مخدر دارد ما را می كشد و همه چیزهایی كه برایمان مهم هستند را از بین می برد و اینكه اگر بتوانیم از دوستان مصرف كننده دور باشیم یا به هر نوعی دسترسی خودمان به مواد مخدر را محدود كنیم، قادر خواهیم بود زندگی خود را تغییر دهیم. اكثر ما نیز احتمالاً تا حدی با این نظر موافقت داشتیم مگر اینكه در انكار كامل بودیم. اما پس چرا تا زمانی كه معتادان گمنام را نیافته بودیم هیچ تسكینی پیدا نكردیم؟ اعضا دیگر NA چه چیزی داشتند كه توانست ما را متقاعد كند كه بهبودی امكان پذیر است؟ در یك كلام: قابل باور بودن. ما می دانستیم كه آنها درست مثل خود ما هستند اما مصرف را متوقف كرده و زندگی تازه ای یافته اند.

    پاسخ

نظر بدهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *