-توی اون ۱۳ سال که یک ثانیه هم بدنم پاک نبود [قرص و مشروب و مواد و متادون و…] با شنیدن این جمله یه جرقه ای توی مغز من ترکید که میشه پاک موند و حالتم خوب باشه!!!
تاریخچه پیام رسانی در روزهای آغازین فعالیت معتادان گمنام
محسن جان؛ چگونه پیام رهایی از اعتیاد فعال را دریافت کردی؟
او برخلاف تمام پیش داوری های من خیلی ساده به معرفی خود پرداخت و از سالهای زیادی که صرف مصرف مواد مخدر و راههای مختلفی که برای پاک شدن طی کرده بود سخن گفت.
-یکی از روزهای زمستانی دیماه ۱۳۶۷ که در اتاقم در حال مصرف بودم. ناگهان همسرم به اتاق وارد شد و چون هیچ زمانی مصرف کردنم را ندیده بود، در کمال تعجب و نگرانی پرسید: داری چه کار می کنی؟!
-هیچی نشستم دارم مواد می زنم. همسرم شروع به گریه کرد و گفت محسن چند وقته رفتارت عوض شده، قیافت عوض شده، بچهات داره بزرگ میشه و از این حرفا و ادامه داد یا برو سیستان و بلوچستان یا برو آمریکا اصلا از ایران خارج شو و برای خودت مواد مصرف کن…
-منم طبق معمول با گفتن این جملات که قدرمو نمی دونید. من برم بعدا
می فهمید چه لعبتی رو از دست دادید. خودم رو به رفتن راضی کردم و به خودم گفتم همین برایم بهتره.
-اواخر دی ماه بود که ویزا گرفتم و به آمریکا رفتم. وقتی با دوستان دوران دانشجوییام در آنجا رو به رو شدم، به من گفتند چقدر شکسته شدی! چقدر پیر شدی! چقدر عوض شدی!
-در جوابشون گفتم: رفتم ایران ۱۳ سال فقط مواد زدم [اونم انواع و اقسامش]
-در یکی از پارتیهای شبانه با دوستی رو به رو شدم که به من گفت اینجا جلساتی هست که اگر می خوای برو اونجا ببین چیه؟ گفتم جلسه چیه؟ گفت: یه عده معتاد هستند که اینجا جلساتی دارند، شاید بتونه کمکت کنه. خیلی خوشحال شدم و پیش خودم گفتم یه عده معتاد هستند که میرم پیش اونها و ازشون آدرس مواد فروش میگیرم و میرم مواد می زنم.
– ۳۰ دی توپ توپ جلسه رفتم و چرت میزدم. ولی میشنیدم چی میگن. مثلا میشنیدم که میگفتن ترک کردیم حالمون بهتر شده، ترک کردیم رابطهمون بهتر شده. با زن و بچهمون خوب شدیم، با پدر و مادر خوب شده و…
مشارکتها که تموم شد اعلام پاکی کردن. یه پسر مکزیکی بود که دستاشو بالا برد و گفت اسم من جو هست ۳ سال و نیم پاکم و بعدش یه جمله گفت:
حالمم خوبه.
پیک امید: اولین نشریه داخلی بهبودی که بیشتر جنبه پیام رسانی داشته و در جلسات معارفه انجمن در بین مسئولین، معتادان و خانواده های معتادان توزیع میشده است.آقا محسن خوش صحبت ما از این جمله با تاکید خاصی صحبت می کرد و ادامه داد:
-توی اون ۱۳ سال که یک ثانیه هم بدنم پاک نبود [قرص و مشروب و مواد و متادون و…] با شنیدن این جمله یه جرقه ای توی مغز من ترکید که میشه پاک موند و حالتم خوب باشه!!! چون خاطره ای از یک هروئینی در ذهن داشتم که ممد آقا نامی بود، دروازه غار و با یه لا تیشرت تو زمستون و تابستون هی راه می رفت و ناسزا میگفت، من به خودم می گفتم ترک کنم میشم عین این.
بعد از اون جلسه اومدم خونه. دقیقا یکم بهمن ۱۳۶۷ بود و هر چی مواد داشتم دور ریختم و شروع به دست و پا زدن کردم. میخواستم ترک کنم اما نمیدونستم چکار کنم. اصطلاحا مثل خر تو گل گیر کرده بودم. دو هفته تو خونه تک و تنها دور از زن و بچه خماری پس میدادم. یه خورده که گذشت یکی از دوستام زنگ زد که محسن چرا نمیای جلسه؟ گفتم:
-من خمارم نمی تونم راه برم. اومدن دنبالم، بردنم جلسه و کم کم شروع کردم به جلسه رفتن. اولش خیلی به سختی می رفتم و اصلا باور نداشتم که این جلسه میخواد با من چیکار کنه. فقط گفتن بیا جلسه بعد از یه مدت که از جلسه رفتنم گذشت راهنما گرفتم و باهاش قدم کار کردم. بعد از اون دو هفته، روزی ۴ تا جلسه میرفتم. صبح ساعت۸ ساعت ۱۰- سه بعدازظهر و -هشت شب. خلاصه تو این ۹۰ روز و ۹۰ جلسه ای که میگن سیصد و بیست و خورده ای جلسه رفتم. توی جلسه که می نشستم خیلی حالم خوب میشد و توی اون دوران بود که جلسه منو پاک نگه داشت.
-تولد یک سالگیمو گرفتم. دلم برای زن و بچه ام تنگ شده بود. تصمیم گرفتم به ایران برگردم. به راهنمام گفتم. گفت برو. گفتم من الان برگردم ایران باید چیکار کنم؟ اونجا اعتیاد جرمه، اصلا جلسه وجود نداره و…
-بعد از چند روز راهنمام با یه کارتون کتاب و بروشور اومد پیش من. گفتم: اینا چیه؟! گفت: اینا برای کسی که میخواد جلسه رو شروع کنه. برو ایران جلسات رو شروع کن. گفتم: اعتیاد جرمه اونجا نمی شه! گفت: اگه میخوای پاک بمونی باید اینکار رو بکنی چه بشه چه نشه!؟
معجزات به وقوع میپیوندد
خلاصه آقا محسن ما وارد ایران می شود و به سراغ سازمان ها و نهادها و مقامات کشوری میرود. به کلانتری محل مراجعه کرده و حتی با کسانی که در زمینه اعتیاد کار میکردند ملاقاتهایی را انجام میدهد.
با کمی مکث… از برگزاری اولین جلسه در مرکز بازپروری قرچک یاد کرد که بیشتر از ۲۵ نفر نمیتوانستند در آن جلسه حضور داشته باشند. این از شرایط آن سازمان بود و محسن به ناچار پذیرفته بود.
جلسه پارک شهر: اولین جلسه بیرون از زندان: تهران، ساختمان بهزیستی ضلع شمالی پارک شهر. این ساختمان مورد بازسازی قرار گرفته و در حال حاضر جلسه ای در آن برگزار نمیگردد ولی یکی از قدیمیترین گروههای انجمن در داخل محوطه پارک شهر در حال فعالیت است. (مصاحبه کننده: من در آن زمان کلاس سوم دبستان بودم و حتی با مواد آشنا هم نبودم و الان بیش از ۱۲سال است که پاکم. خرداد ۱۳۹۸)
به هرحال با تشخیص این نیاز که جلسه باید در بیرون از قرچک هم برگزار می شد تا معتادان می توانستند پاک بمانند، محسن درخواست خودش را به مسئولین وقت اعلام میکند و توانست در ضلع شمالی پارک شهر روزهای سهشنبه از ساعت ۳ تا ۴:۳۰ بعد از ظهر جلسهای را برگزار کند. می گفت:
-با برادر مرحومم مجید بعد از جلسه قرچک خودمونو به محل برگزاری جلسه پارک شهر می رسوندیم.
جالبه بدونید در آن زمان محسن خلاق و پیگیر ما با آن خزانه بسیار اندک مثلا ۱۸ تا ۲۵ تا تک تومنی یک نشریه داخلی به نام پیک امید را به چاپ رساند.
-توی پیک امید یکسری داستان از دوستان بهبودی انتخاب شده بود که دو شماره از آن منتشر شد و بعد از جلسات در قرچک و شور آباد بین خانواده ها تقسیم می کردیم و به نوعی پیام NA رو به اونها و عزیزانشون میرسوندیم. توی اون مقطع این برگه خیلی به افزایش تعداد اعضاء کمک کرد ولی بعد از بسته شدن جلسات پیک امید هرگز منتشر نشد.
بنابراین جلسه از سال ۱۳۶۹ در قرچک شروع شد و با برگزاری جلسه پارک شهر ادامه پیدا کرد. به همان نسبت اعضاء هم کمی بیشتر شده بودند. محسن می گفت:
-روز اول جلسه پارک شهر یه نفر بیشتر نیامده بود. بروشور ها یا برگه های خواندنی که خودمون (دو برادر) ترجمه کرده بودیم رو نوبتی خوندیم. به همین سادگی. مخدری های ناشناخته ترجمهای بود که برای Narcotics Anonymous (NA) a انتخاب کرده بودیم و کانون امید هم اسم گروهمون بود.
-بعد از اینکه تعداد نفراتمان بیشتر شده بود مسئولین یکی از سازمانها منو به دفترش دعوت کرد و از ساعت ۱۲ تا ۵ بعد از ظهر پیشنهاد می داد که شما زیر نظر ما بیاید و ما در ازای اینکار به شما امکانات (خونه، ماشین، پول) میدهیم.
محسن، متعهد و پایبند به اصول و رعایت سنت ها این درخواست را رد میکند و بنابراین آن سازمان عذر اعضاء را میخواهد و میگوید اینجا دیگر نمیتوانید جلسه برگزار کنید. علیرغم اینکه خیلی ناراحت می شود اما باز بیکار نمینشیند و رو به روی دانشگاه تهران، خیابان فخر رازی با دکتری آشنا میشود که از قضا در زمینه اعتیاد فعالیت میکرده:
-به من پیشنهاد کرد که بیاید تو دفتر من جلسه برگزار کنید. و بعد از مدتی به شدت علاقمند شد و حتی برای تحقیق بیشتر با هزینه دولت یه سفر دو هفته ای به کشور انگلستان رفت و از نزدیک با جلسات الکی های آنجا و کارکرد برنامه آشنا شد.
-ما موفق شدیم جشن یک سالگی معتادان گمنام (مخدری های ناشناخته آن روز) را در آن مکان بگیریم.
اما این پایان کار نبود و دکتر مورد نظر، یک روز محسن را به مطبش که در باغ شاه بود دعوت میکند. به محسن پیشنهاد میدهد: من معتاد ها را اینجا ترک میدهم و شما هم در زیرزمین جلساتت را برگزار کن. نفری ۲۰ تومن میگیرم که با هم نصف میکنیم. باز هم محسن زیر بار نمیرود و قصه بسته شدن جلسه تکرار میشود. البته محسن گفت: بعد از آن اتفاق مدت کوتاهی جلسه را در خانه خود برگزار کرده و بعد از صحبت با راهنمایش از انجام این کار منصرف شده و تا سال ۷۳ هیچ جلسهای برگزار نمیشود.
محسن شروع دوباره جلسات در سال ۷۳ را اینگونه برای ما تعریف کرد:
جلسه مطهری: خیابان مطهری (خیابان تخت طاووس) روبروی باشگاه بانک سپه زیر زمین ساختمان بهزیستی که در حال حاضر ساختمان تخریب شده و عکس فوق ساختمان جدید بهزیستی را نشان میدهد. در میان اعضای قدیمی این جلسه به زیر زمین مطهری معروف بود.
-یه روز نشسته بودم که تلفن به صدا درآمد و پشت خط شخصی خودشو با عنوان «علی هستم یک معتاد» معرفی کرد. این باعث تعجب من شد که کسی بعد از ۳ سال خودشو اینگونه معرفی کنه.
در ادامه گفت: من با انجمن آشنا هستم و برای برگزاری جلسه به قرچک رفتم و اونجا به من گفتن قبلا دو تا برادر این کارو کردند که الان دیگه نیستند و با زور و زحمت تلفن شمارو از اونا گرفتم. میشه همو ببینیم؟
محسن بلافاصله به منزل آنها در نیاوران میرود. بعد از یک گپ و گفت طولانی و دادن اطلاعات و تجربههاش به آنها، تصمیم میگیرند از نو شروع کنند. محسن دقیق یادش نبود ولی ظاهرا مرداد ۷۳ باز هم جلسات از قرچک شروع میشود. بعد از آن جلسه رشوانلو بالاتر از چهارراه ولیعصر در مهرماه همان سال بیرون از قرچک راه اندازی میشود. سپس جلسه تخت طاووس، پارک آوینی استارت خورد. چون فضای باز بود و اعضا برای حضور در این جلسه غیر مسقف خیلی راحت نبودند. با اطلاع رسانیهایی که صورت دادند جلسات در زیر زمین بهزیستی خیابان مطهری ادامه پیدا کرد.
جلسه پارک آوینی: به قول قدیمیها کنج پارک، زیر دیوار سیمانی. به گفته مردم محله یک زمانی ده، بیست تا معتاد هفته ای یک بار زیر این دیوار سیمانی جمع شده و پچ پچ هایی میکردند. اکنون اون پچ پچ ها نه تنها این شهر بلکه کل کشور را فرا گرفته است.
به مرور زمان گروه های دیگری در مکانهای دیگر هم راه اندازی میشوند، ولی تقریبا ترکیب اعضا ثابت بوده. اینجا ما از صحبت های محسن فهمیدیم که این چند گروه برای برطرف کردن نیازهایشان در مکان برگزاری جلسه همدیگر را ملاقات میکردند. زیرا گروه فقط یک منشی داشته که هم خزانه دار بوده و هم مسئول نشریات و به گمان ما این میتواند شروع شکل گیری ساختار خدماتی ما باشد. محسن میگفت هیچ تجربه ای در این زمینه نداشته است. به گفته محسن ۳ یا ۴ ماه بعد از برگزاری جلسات، فروهر از آمریکا به ایران میآید. محسن و رفقاش خیلی خوشحال میشوند که یک عضو دیگر آمده. عضوی که هم دانشش از برنامه و هم پاکیش نسبتا بالاست و میتواند به جامعه کوچک NA در آن روزها کمک نماید.
هفته ای یک جلسه پارک آوینی، بعد جلسه تخت طاووس، بعد جلسه ظفر و همینطور جلسات رو به افزایش میرفتند. امروزه حدود ۲۴ هزار جلسه در هفته، در سرتاسر ایران عزیزمان برگزار میشود. از محسن درباره اعضای اولیه پرسیدیم که آیا اکنون از آن دوستان قدیمی کسی وجود دارد که پاک هم باشد؟ محسن کمی دست به چانه و سرش کشید و گفت بله.
-یه دوست هم مصرفی داشتم به اسم مهرداد. با هم خیلی شدید مصرف میکردیم و بعد ازش خواستم بیاد جلسه که نیومد. یه روز تو جلساتی که سال ۶۹ تو قرچک برگزار میکردیم دیدمش که زندانیش کرده بودن. همونجا منو صدا کرد و ازم خواست اسمشو برای حضور در جلسات بگنجونم و بعد از حضورش پیام برنامه رو گرفت و الان حدود ۲۸ ساله که پاکه و من باهاش در تماس هستم.
در پایان از محسن در موردترویج روحیه اتحاد در روزهای اولیه پرس و جو کردیم؟
پیرمردی را مثال میزد که به او می گفته: این جمله «الکل هم یه ماده مخدر است» را خط بزن تا ما با خیال راحت بتونیم مشروب بخوریم. [محسن با خنده] ادامه میدهد که بهش گفتم:
-بقالیه مگه که چونه میزنی که اینکار رو بکن و نکن و خطش بزن. تو میخوای بخوری بخور اما الکل یه ماده مخدرِ…
و اما حرف آخر از محسن که بعد از یک روز و دو ماه و سی سال پاکی شنیدیم [خوانندگان محترم محسن این نحوه اعلام پاکی خود را اینگونه توضیح داد که پاکی او از ۲۴ ساعت شروع میشود و این ارتباطی به برنامه معتادان گمنام ندارد] به طور مرتب و خیلی ساده در جلسات شرکت میکند و این را راز موفقیت و پاک ماندن خود میداند…
خاطرات محسن تولایی خیلی جالب بود.باز هم از خاطرات اعضایه قدیمی و خدمتگزارلن قدیمی استفاده کنید.ممنون از مسول عزیز و تیم کمیته فصلنامه
عالی بود ممنون ازهمه دوستان خداقوت
مگر می شود این خطوط را خواند و بغض نگرد . مگر می شود توانایی این را پیدا کرد و جلو اشک را گرفت برای نریختن
جرقه ای که سال ۱۳۶۹ از نیزار قرچک (بازپروری اجباری معتادان در ایران که تنها مرکز آن سالها بوده) شروع شده الان به شعله هایی فروزان در سرتاسر ایران تبدیل شده است. امیدواریم و دعا میکنیم اعضای این برنامه جهانی همیشه با حفظ روحیه اتحاد ادامه دهنده راه آن دو برادر باشند.
خیلی عالی بود ممنون از بچهای یک وعده بازم درمورد تاریخچه و اتفاقات انجمن معتادان گمنام متن بزارید تا ما معتادا بدونیم چه راهی طی شده تا ما الان پس از ده دیقه به یه جلسه میرسیم
هریک از ما، هرروز، مشغولِ خلقِ انجمن معتادان گمنامیم. هر روزِ نو،دوباره اینکار را آغاز می کنیم.
و فرایندِ خدمتِ فداکارانه، رساندنِ پیام، ساختن انجمن و افزایشِ تعدادِ “ما”، به قلب مان التیام
می بخشد و روح مان را شاد می کند. هرمعتادی در انجمن معتادان گمنام، احتمالِ بدست آوردنِ آزادی
را برای هرمعتادِ دیگری در افزایش می دهد. بعضی وقتها ما می دانیم چه کسی زندگی مان را
نجات داده است اما اغلب، اصلأ نمی دانیم که چه سلسله وقایعی به شنیدن آنچه که نیاز داشتیم، درزمانی
که نیاز داشتیم، منجر گشت. خردِ جمعی مان هرروز رشد می کند و سنت هایمان به ما میاموزند که
چطور آن خرد را که همان تجربه، نیرو و امیدمان است، برای کمک به خودمان و معتادان همدردمان،
امروز و هرروز، به کار گیریم.
کتاب اصول راهنما روح سنت هایمان آخرین بخش کتاب
همه چبز به خوبی پیش خواهد رفت
عالی
جیمی-ک به همراه فرانک، دوریس-س، گیلدا-ک، پال-ر، استیو-ر و همکاری چند تن دیگر، انجمن معتادان گمنام را در جنوب کالیفرنیا تاسیس کرد. او و اعضای نامبرده از ۱۷ اوت سال ۱۹۵۳ یک دوره جلسات را برگزار کردند که آنزمان «معتادان گمنام و الکلیهای گمنام سن فرناندو» نام گرفت. اولین جلسه بهبودی NA ثبت شده در ۵ اکتبر ۱۹۵۳ در جنوب کالیفرنیا برگزار شد.
نام کامل او جیمی کینون بود. جیمی (Jimmy K) هرگز خود را به عنوان بنیانگزار انجمن NA معرفی نکرد ولی به چند دلیل یکی از شخصیتهای کلیدی معتادان گمنام بهشمار میرود. او نویسنده چندین بخش از “کتابچه سفید” میباشد که معروفترین قسمت آن “آخر خط” است. جیمی – ک، لوگوی NA را طراحی کرد که البته بعدها توسط انجمن جهانی ویرایش شد. وی از ابتدای تاسیس دفتر WSO تا سال۱۹۸۳ داوطلبانه به عنوان مدیر دفتر جهانی فعالیت کرد.
جیمی ک
جیمی- ک (یا جیمی کی) از سال ۱۹۱۱ تا ۱۹۸۵ زندگی کرد. ۳۶ سال آخر عمرش پاک بود
جیمی ک (یا جیمی کِی) در سال ۱۹۱۱ در اسکاتلند بدنیا آمده بود و در کودکی به همراه خانواده به ایالات متحده مهاجرت کرد. خانواده کینون شهر فیلادلفیا را برای زندگی انتخاب کردند. او در نوجوانی وارد یک آموزشگاه خصوصی شد و تصمیم داشت کشیش شود. جیمی ابتدا به الکل معتاد شد ولی بعد از مدت کوتاهی به قرصهای آرامبخش و روانگردان نیز اعتیاد پیدا کرد. او با همسر اول خود «آگنس» در فیلادلفیا آشنا شد و آن ها صاحب ۵ فرزند شدند.
بنیانگزار انجمن اِن اِی در دوم ماه فوریه ۱۹۵۰ مصرف الکل و سایر مواد مخدر را قطع کرد و وارد ای.ای شد. ضمن شرکت در جلسات معتادان به الکل متوجه شد که تعداد زیادی از اعضای AA معتاد به هرویین، مرفین، قرصهای روانگردان و سایر مواد مخدر هستند. اعضای AA اصرار داشتند در جلسات بهبودی خود فقط راجع به اعتیاد به الکل صحبت و مشارکت کنند.
لذا به ابتکار «جیمی کینون»، انجمن معتادان گمنام (NA) که برداشتی از اصول و مرام AA بود پایه گذاری شد. برنامه NA ابتدا به صورت یک حرکت کوچک به کار خود ادامه میداد و در ۱۴ سپتامبر ۱۹۵۳ آنها نامهای از بیل ویلسون بنیانگزار AA دریافت کردند که میتوانند از اصول و سنتهای «الکلیهای گمنام» استفاده کنند. گروه NA در اوایل تاسیس به شدت تحت فشار بود. قانونی در آمریکا هرگونه نشست و برگزاری جلسات به وسیله معتادان را جرم تلقی میکرد. بنابراین«اِن اِی» که براساس گردهمایی معتادان شکل گرفته بود عملا غیرقانونی بود. در اوایل تشکیل این گروه بسیاری از معتادان در اطراف محل برگزاری نشستها نگهبانی میدادند تا به وسیله پلیس دستگیر نشوند!
جیمی- ک (یا جیمی کی) از سال ۱۹۱۱ تا ۱۹۸۵ زندگی کرد. ۳۶ سال آخر عمرش پاک بود و به عنوان یک عضو در حال بهبودی انجمن معتادان گمنام سپری کرد.
تاریخ شفاهی را لطفا مکتوب نمایید